آرام مترادف،
آرام مترادف، اسم فرم
- اختلال اختلال جنجال، داد و بیداد، هیاهو.
آرام مترادف، صفت فرم
- gaudy با صدای بلند florid آشکار، واضح است.
- ، هیجان انگیز تحریک unnerving و disquieting.
- آشفته، آشفته، پر سر و صدا، شلوغ، عصبی، بی قرار، antsy.
- آشفته، خشن، طوفانی، باد می وزد، غالب، seething.
- آشفته، هیجان زده، مشکل، آشفته کالایی.
- بی قرار، آشفته، خشن، پر سر و صدا، blustering.
- زمان آشفته،، roiled مشغول به کار, آشفته, roused.
- پر سر و صدا, پر سر و صدا، طوفانی, uproarious, نگران کننده است.
- پر سر و صدا، با صدای بلند، خروش پر و پر سر و صدا.
آرام مترادف، فعل فرم
- blare غرش رعد، deafen، بنگ.