فهرست اسامی همه مترادف،


  • باز کردن مترادف،: پایان پایان پایان، نتيجه و نزدیک.بسته شدن توقف پلاگین، انسداد، مهر و موم.
  • بازدارندگي مترادف،: حمایتی همزبان سازگار، هماهنگ است.
  • بازداشت مترادف،: اجازه دهید شل رایگان، آزاد، سرعت، تسریع، اعزام، پیشبرد.آزادی، آزادی، آزادی، محدودیت های سازمان ملل متحد.
  • بازنشسته مترادف،: تا باقی می ماند.پیشبرد, ادامه, زمین به دست آوردن, ایستاده سریع.اقامت، ادامه.
  • بازنشستگی مترادف،: پیشرفت، به دست آوردن.
  • بازيچه مترادف،: با احتیاط، با دقت، پشتكار، hesitantly.
  • بازپس مترادف،: رد, مقاومت, تناقض, disavow, renege.
  • بازگشت مترادف،: ترک, رفتن, ترک.از دست دادن, ناپدید شدن, کاهش, مرگ.جلوی قدامی, پیشرو, سر.پیشرفت، پیشبرد، حرکت به جلو، جریان.دور,...
  • بازی مترادف،: ترسو, fainthearted, ضعیف, خجالتی, کراون, احتیاط.بازی به حداقل رساندن, decry, نور را ناراضی بودن، براق بیش از.استرس، تاکید...
  • بازیابی مترادف،: بدتر، تضعیف, debilitate, شکست, تسلیم.
  • باستان مترادف،: مدرن, معاصر, اخیر, فعلی.جوان، جدید، رمان.
  • باطل مترادف،: پر کردن, مصرف, هضم.مهربان و آرام و مهربان، دلسوز، دوستانه.کامل سرشار و فراوان و کامل، اشغال شده.رعایت, اجرای,...
  • باطل مى كند مترادف،: اعتبار اجازه، تحریم، قانونی، تصویب دهند مشروع، توانمند سازی.
  • باطل کردن مترادف،: تصویب دهند, اعتبار, تصدیق, رعایت, تقویت.
  • باطنی مترادف،: پیامهای میکند، قابل دسترس و روشن و قابل فهم، درونی و محرمانه.
  • باغ مترادف،: معمول، غیر معمول، نامنظم و استثنایی، منحصر به فرد، به نادر، مفرد، فوق العاده است.
  • بافکر مترادف،: slow-witted، گنگ، آهسته، ضخیم، شعور.
  • باقی بماند مترادف،: دل دل کردن، waver، رنه، shillyshally.نابودی هلاک، پایان ناپدید می شوند، می میرند.
  • باقی می ماند مترادف،: برو, ترک, زیر, مرگ.محو شدن, شکست, رد, تسلیم.حرکت، تغییر، انتقال، gad مورد.
  • بالا مترادف،: دوم، فروتن، ضعیف، حداقل، ناچیز ضعیف.پایین, ریشه, پا, نادر, عمق.امری عادی و متوسط و فروتن، پایه، معمولی،...
  • بالا بردن مترادف،: به آرامی، ملایم، آرام، آرامی، نسبتا.از بین بردن، کشتن, نابود کردن, جلوگیری از, قطع.فروکش کردن، نرم کردن, کاهش,...
  • بالا برود مترادف،: کاهش رد فرود, کاهش, کاهش.
  • بالا فکر مترادف،: , معنی underhand, خرده, رشوه, خدمت.
  • بالغ مترادف،: توسعه نیافته، بی تجربه، مرغزار.نابالغ نارس خام سبز, مناقصه, جوان, unfledged.جنینی، دل، ناقص، inchoate.
  • بالون مترادف،: کاهش، کوچک، کاهش، قرارداد، سقوط، صاف.
  • بالینی مترادف،: شخصی ذهنی گرایش لجوج متعصب محدود فکر، پیش.
  • بان کی مون مترادف،: تایید، مجوز، پذیرش، تشویق، آزادی، laissez-faire.اجازه, اجازه, اجازه, گذاریِ, تشویق.
  • بانتام مترادف،: بزرگ بزرگ بزرگ، بزرگ، ماموت، بزرگ.خجالتی بازنشستگی ترسو, bashful, محتاط در سخن.
  • باند مترادف،: جدا, شدید, جدا کردن, قطع, untie.شکستن, مخالف, برداشت, سقوط, آن مراجعه به تنهایی.
  • باهستگی مترادف،: شتاب زده،، رسوب شتابزده, عجله, سریع, فوق العاده خطرناک است.
  • باهم جاری شونده مترادف،: واگرا، تقسیم، ramifying.
  • باهوش مترادف،: دست و پا چلفتی، بی دست و پا، maladroit، fumbling، ناشایست،، بی کفایت، klutzy.احمق، متراکم، مبهم، آهسته، کسل کننده،...
  • باهوشتر مترادف،: کسل کننده, غیر حساس, متراکم, undiscerning, مبهم.
  • باور مترادف،: کفر، شک سوال چالش، بی اعتمادی، بی اعتبار.بعید است، محتمل، بعید و غیر محتمل، عکس، غیر ممکن است.ناباوری بی...
  • باور نکردنی مترادف،: واضح است، معتبر قانع کننده قانع کننده، تصور، باور.
  • << < 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 > >>