فهرست اسامی همه مترادف
رفت و آمد مکرر مترادف: مکرر بازدید، به تعمیر، دوباره امد و شد زیاد، حضور، خرمایی خود سر، مانوس شدن، اویختن.هتل، مسافرخانه، باشگاه،...رفت و برگشت مترادف: طول میزان کشش، دهانه، رسیدن، اندازه گیری، محدوده، فاصله، منطقه، محدوده، قطب نما.چراندن قلم مو، لمس، نگاه،...رفتار مترادف: گناه سرزنش blameworthiness، لکه، peccability، faultiness، جنایتکاری، impeachability.عمل می کنند، رفتار comport بزدايد، تبعید.عمل خود را...رفتار و برخورد مترادف: دوستان آشنا خوش آمدید، کمک، تشویق، گرامی، ایستاده.رفتار کردن مترادف: تنزل debase پایین، abase، abash، شرم، تحقیر، فروتن، کاهش، نزول مرتبه، بی اعتبار، خجالت زده، ادبیاتی، رسوايى.رفتارهاي مترادف: مضر مضر، مضر مخرب، سمی، unwholesome، ناسالم، مهلک، کشنده، کشنده، تلخ، خطرناک، میگردد، بد.رفتن مترادف: زایل حرفهای بس، مرگ، ناپدید می شوند، تبخیر، محو، حل، سپری شود.ادامه حرکت، پیشرفت، پیشبرد، در کنار گذر hie،...رفتن را از طریق مترادف: استفاده از اگزوز، مصرف، اسراف، زباله صرف، صرف بشه.تجربه متحمل، ملاقات با، ایستاده، زندگی از طریق خرس با،...رفته است مترادف: درگیر, جذب, پیشرفته, گرفتار, embroiled.از بین برد، برای نا امید کننده، از دست رفته و شکست خورده مرده انجام می شود.اول...رفتي مترادف: disconcert discomfit abash، discountenance، اشتباه، discompose، مغشوش، nonplus، تلق تلق کردن، bemuse، بهم خوردن، درهم و برهم کردن، bewilder،...رفع مترادف: ضمیمه امن، تمرکز، موقعیت ببندید، اتصال، اتصال، کراوات، پرچ، ناخن، اضافه نمودن، عضویت، پین، immobilize، بر چوب...رفع خستگی مترادف: repast میان وعده، نیش، غذا، refection چیز عالی، مرسل، وانت، چای، elevenses، تغذیه، جاده نوش.تجدید تجدید حیات، freshening،...رفعت مترادف: تعالی شادی هیجان، شادی، خلسه، وجد، سعادت، هلهله، پیروزی، exultation، لذت.رفلکس مترادف: بازگشت.رفیق مترادف: همدم دوست confrere، دیپلم، متحد، شریک، همکار، همکار، مؤتلفه، اپراتور، همکار، رفیق، chum، دوستان.دوستان.رقابت مترادف: رقابت تقلید مخالفت، نزاع، مشاجره jousting مبارزه.با یکدیگر رقابت ادعا رقیب، تقلید، مسابقه، تلاش، مخالفت،...رقابتی مترادف: rivaling emulative vying، تلاش، مخالف، مبارز، رقیب، emulous، رقابت، تلاش، شانس در دشمن.رقت انگیز مترادف: lamentable احساساتی اسفناک، آن، بدبختی، لمس کردن، piteous، مایه دل شکستگی، ناراحت، تيره، حرکت، تحت تاثیر قرار.لاشی...رقمی مترادف: تعداد.رقیب مترادف: تقلید با یکدیگر رقابت با رقابت با، مسابقه، نگه داشتن سرعت با، با ادعا، تعامل، با تلاش، چالش، مسابقه، رسیدن،...رقیق مترادف: رقیق.تضعیف نازک، adulterate، آب به خاطرآوري، کاهش، کاهش، rarefy، آلوده، آلوده، debase، دکتر، برش.رقیق شده مترادف: سیراب کردن، ضعیف، لاغر،، رقیق adulterated, ضعیف شده, کاهش, کاهش, emasculated, ساده, wishy-washy.ركنج مترادف: حاد.رم مترادف: اعتصاب فاصله برابر لب به لب, به اجرا, خمیر، پوند، برخورد، سقوط.پرواز نژاد، عقب نشینی، rout عجله، خط تیره.فرار...رمان مترادف: جدید ناآشنا، قابل توجه اصلی، ابتکاری، غیر معمول، تازه، غیر منتظره، غیر متعارف، منحصر به فرد، فرد، مختلف،...رمز مترادف: نشانه نشانه شواهد، تظاهر، سیگنال، بیان، اثبات، نشان، نماد، علامت، آرم.سوغات نمیفهمد، یادگاری، امید،...رمز و راز مترادف: پازل, معما معما perplexity ترجمهناپذيري ناشناخته، علامت سوال.کاریزما اورا کیفیت، روح، محیط، تجدید نظر، سحر و...رمیدن مترادف: شانه خالی کردن کوچک، انقباض غیر ارادی ماهیچه، پس زدن پشت قرعه کشی، بلدرچین، شروع، رعشه، زلزله، رنه، دریغ،...رنج مترادف: نفرین طاعون, فاجعه, فاجعه بدبختی، فاجعه، ضربه، مصیبت، سختی، سختی.زجر درد بدبختی، عذاب، بدبختی، غم و اندوه،...رنج می برند مترادف: اجازه اجازه، اجازه، چشم پوشی countenance، تحمل، اعتراف، بر اساس، عطا، اجازه، توانمند سازی، تحریم، مجوز، حکم.حفظ...رنجانید مترادف: تحریک تحریک کردن مشکل، طاعون، irk، اذیت کردن، رنجش، chagrin، زحمت، مزاحم، مغشوش، رنده، تحریک، پریشانی، اشکال.رنجش مترادف: خشمگین، صدمه، زخمی، ناراحت، عصبانی، جرم، piqued، تلخ، گستاخانه،، huffy، خشم، او برانگیخت، درد.رنجور مترادف: رضایتبخش، سست، جنس بنجل، ضعیف، ارزان، تحتانی، بی ارزش، بی ارزش، بد، لاشی.مطرود زیرآبی رفتن ناپسندیده، کمبود...رندر مترادف: را در حال حاضر، ارائه، ارائه، بسيط انجام، انجام، عرضه، ارائه، تبدیل، انجام، ابلاغ، قرض، ترک، ارائه.نمایندگی...رنده مترادف: تحریک کردن، اخم, irk, exasperate, شیشه, تحریک.گوشت چرخ کرده, پاره, abrade, comminute, ساییدن.چوب ساب, شن, خرد, جیر جیر, خراش.