فهرست اسامی همه مترادف
روو مترادف : بی هدفی، پرسه زدن، سرگردان، محدوده، سفر، راندگی، prowl، jaunt، ولگرد، gad مورد، پر، straggle، قدم زدن، traipse، gallivant، راه...رويان مترادف : صفايي،.رويشي مترادف : بیکار.روکش مترادف : سرپوش تطهيرش، استتار، لاک، براق بیش از پنهان، پنهان، ماسک، صفحه نمایش، پنهان کردن، launder، بدجلوه دادن، تحریف،...روگرفت مترادف : خالی روشن کردن از درجه اعتبار ساقط tipple از دور، تخلیه، تخلیه، ناراحت، واژگون.دور انداختن خلاص شدن از شر از رد،...روی مترادف : بالاترین بالا مهمترین، غالب، برجسته، بالاترین، عالی، loftiest، پیشرو، غالب، پارامونت، بزرگترین، اصلی، بیشترین،...روی حیله و تزویر مترادف : فریبنده فریبکارانه لغزنده، غیر مستقیم، مکار، conniving، فریبنده، underhand، غیرقابل اعتماد، حیله گر، حیله گری،...روی سکه مترادف : چهره.روی هم انباشتن مترادف : جمعیت انبوه دسته، گله، گله، جمع آوری، خودرا برای امتحان اماده، بسته، پرتاب، گرفتن، آغوش.تکان تکان خوردن،...روی چیزی حساب کردن مترادف : بر نگاه توجه، اعتماد به نفس در نظر، خیال، قاضی، کلاس، ارزیابی، نرخ.تعداد دفعات مشاهده، محاسبه محاسبه شکل،...رویال مترادف : ریگال سلطنت شاهنشاهی، شاهوار، kinglike، queenly، ملکه دوست، مستقل، امپراتوری، princely، شریف اشرافی، با شکوه، با شکوه،...رویای مترادف : الهه شعر و موسیقی، افکار پوچ، تصور، گمان، تصور، idealize.اختراع کردن کوک کردن فکر می کنم تا، چرخش، دم، هچ، ایجاد،...رویایی مترادف : اتوپى دریمر، عاشقانه، آرمانگرا مدیر، romanticist، دن کیشوت، خیال باف، پیامبر (ص)، شاعر، خیال باف.رویایی.غیر عملی...رویداد مترادف : وقوع اتفاق می افتد، قسمت حادثه، واقعیت، شرایط، پدیده امر, ماده, کسب و کار، ماجراجویی، تجربه، نقطه عطفرویه مترادف : تداخل دارند.رویکرد مترادف : پیشبرد نزدیکی، در به دست آوردن، همگرا، رسیدن به تحمل بر، دیدار، verge.روش معنی روش سیستم اندازه گیری, راه, طرز...ريشه مترادف : دیرینه.ريشه چه مترادف : ریشه.رينگر مترادف : دوقلو.رپ مترادف : ضربه سیلی اعتصاب، دستبند اهنین زدن، ضربت سخت زدن، شیر، کشیدن، کتک زدن، sock پانچ.ضربه ضربه، دستبند اهنین زدن به...رژه مترادف : جولان دادن شکوفا، نمایش، نمایشگاه، brandish نشان می دهد، emblazon، swagger، prance، قدم زنی با تبختر، grandstand.صفوف منظم، دسته...رژیم مترادف : دولت دولت، حکومت، سلطنت سلسله، سیستم، حاکمیت، فرمان، قدرت، کنترل، جهت، رهبری، صلاحیت، حزب، دستگاه، ترکیبی...رژیم غذایی مترادف : تغذیه روزی وعده های غذایی، مواد غذایی و نوشیدنی، تغذیه، nutriments، کرایه، مقررات، پرورش، victuals، مواد غذایی، edibles،...رکاب مترادف : retainers, آموزش, مجموعه زیر پیروان cortege همراهان اسکورت کاروان، equipage.انصارشان ماهواره نوکرانی، sycophants، hirelings،...رکود مترادف : slouch صدی، افتادگی، حدس دولا شدن، خم شدن، لاغر، قوز.شکست سقوط، سقوط، سقوط، نزول غار در، crumple، قطره، فروکش،...رکود اقتصادی مترادف : برداشت.رکورد مترادف : حرفه ای، عملکرد، پیگیری ثبت دستاورد تاریخچه سوابق پس زمینه تجربه دوره رفتار acquirements زندگی ویتا، رزومه...رگبار گلوله مترادف : حمله، حمله، طوفان، تگرگ، طوفان، رگبار، پشت سر هم، غرش، انفجار، یورش، فوران، تورنت, pelting, باران.توپخانه, آتش,...رگرسيون مترادف : روندى backsliding، عود، الگوها، عقب نشینی، تکرار جنایات، لگد، واکنش، خروج، زوال، کاهش.رگه رگه کردن مترادف : اره.ری مترادف : جرقه قدرتمند،، سوسو، نفس، روشنایی ضعیف تابیدن اشاره، ردیابی، اره، بیت، لمس.پرتو، فلش، شفت، جریان، خط، مداد،...ریاست مترادف : صندلی، متوسط، سر، سرب مستقیم نظارت، نظارت، مدیریت، اداره، officiate.ریاضت مترادف : دقت پرهیز، اقتصاد.ریاضتی، مترادف : تلخ ایثارگرانه، self-abnegating، تجمل، ترککرده، abstemious، با صرفه، توانمدسازی، استرن.anchorite زاهد گوشه نشین گوده و خیلی...ریاضی مترادف : دقیق دقیق، منظم، صریح سخت، معين، مثبت مطلق unerring سفت و سخت دقیق دقیق, علمي.