فهرست اسامی همه مترادف


  • ریاکار مترادف: مانور، دوگانه، دروغین و فریبنده، twofaced، به نادرست،, جعلی, dissembling مبتلا, double-dealing فریبکارانه، دو مواجه, janus-faced,...
  • ریاکارانه مترادف: حیله گر.
  • ریتم مترادف: ضرب و شتم، پالس، هم اهنگی، throb، کانکتور، آوای، نوسان، سرعت، لهجه، استرس، متر، اندازه گیری، اعداد، لرزش،...
  • ریختن مترادف: پرتاب دفع بازیگران، molt، پوست، disencumber، از بین بردن، disburden، پوسته پوسته شدگی، repulse، قطره، دور انداختن، desquamate،...
  • ریختن (فولد) مترادف: قلم، ساحل، محوطه، کرال، حیاط، کم رنگ، بستن، رئیس مزرعه، stockade، پوند، ترکیب، sty.چین، pleat، بستن، سقوط، محصور،...
  • ریز ریز کردن مترادف: ضربت سخت زدن، ضربه، thwack، پانچ، کرک uppercut با تصادم ایجاد صدا رپ کش رفتن نفوذ کاف ضربت با مشت جوراب, مجسمه نیم...
  • ریزه مترادف: باقی مانده است.اره ذرات پوسته پوسته شدن، قطعه، دانه، بیت، خرده نان، نقطه، خرج کردن، مدارك، اتم.
  • ریزه اندام مترادف: کوچک خوش طعم کوچک خفیف، کوچک، ریز، کوچولو و undersized.
  • ریزه کاری مترادف: پیچیدگی عارضه گرفتاری، convolution، پیچ و خم، دخمه پرپیچ و خم، رمز و راز، مشارکت، درهم و برهم کردن، گره، کلاف نخ یا...
  • ریزوم مترادف: ریشه.
  • ریسمان مترادف: پیچ و تاب اغوش گرفتن ورق رنگی، مارپیچ، بافتن، حلقه، قرار دادن، interweave، plait، جلوه، را تشکیل می.رشته، طناب، نخ،...
  • ریش تراشی مترادف: لمس چراندن قلم مو، خراش، تلنگر، خامه ای، جارو، sideswipe.برش, برش, برشی, تیغ, mow, کلیپ, برش، نوار، کوتاه، حوض، پوست...
  • ریش ریش شدن مترادف: پایین مو جعد و شکن گیسو، چرت زدن، هجوم آوردند، پوست، کرک، کهنه، الیاف، پشم، شمع، thistledown، قوها پایین، eiderdown...
  • ریشخند کردن مترادف: گمراه کردن تقلب، فریب، احمق، یازند فوت و فن، hoax، فریب، gyp، فریب، gull، خفقان، را.
  • ریشه مترادف: منبع، منشاء، ابتدا، سرچشمه اشتقاق بهار، جوانه، دانه، تخم مرغ، هسته، جنين، رحم، ماتریس، جوهر، اساس، اصل،...
  • ریشه چمن مترادف: منبع، بنیاد، منشاء، ریشه، اساس، سرچشمه.شهروندان بدن politic رای دهندگان، مالیات دهندگان، جامعه، محله، کشور،...
  • ریواس مترادف: دعوا.
  • ریور مترادف: ستایش و احترام احترام عشق ورزیدن، عبادت، عزت، افتخار، مشروعیتِ، deify، جلال، تسبيح، تقدیس، beatify، نگاه کردن را...
  • ریپالس مترادف: دفع.rebuff snub، coldshoulder، رفتي رد، disdain، نادیده بگیرد، بی اعتنایی، discountenance، discomfit.دفع درایو به عقب، ضرب، مقاومت در...
  • ریگ دار مترادف: دلیر، شجاع، روحیه، ثابت قدم، کوشائى، مصمم، متکی به خود.شنی، دانه، دانه دار و ساینده، مش، به گوشخراش، خشن.
  • ریگال مترادف: رویال.
  • زائده مترادف: پیوست علاوه بر متعلقات، کمکی، شاخه، رشد، تورم، اندام، بازو، شاخه، دم، شاخک حساس، دستگیره.
  • زائر مترادف: سرگردان سرگشته، itinerant پالمر، جنگهای صلیبی, حاجی, جانباز, سوجورنر، خانه بدوش، journeyer، مسافر.
  • زاد و ولد مترادف: افزایش یابد، رشد، تقویت، گسترش، گسترش، تکثیر، تقویت، تورم، burgeon، گسترش، قارچ، اوج.
  • زاغه مترادف: ترمز ماشین ردیف وارن گتو شهرستان درونی shanty شهر، منطقه افسرده.
  • زاغی مترادف: شایعات بی اساس.
  • زالو مترادف: bloodsucker، hanger-on، انگل، toady، چسب، sponger، sycophant، lickspittle، خوشامد گو، deadbeat.
  • زاهد گوشه نشین مترادف: گوده و خیلی منزوی eremite انفرادی، anchorite، troglodyte.
  • زاویه مترادف: ديدگاه، چشم انداز، جهت گیری، جنبه، موقعیت، کج، قاب مرجع، نقطه نظر زاویه درخواست، wangle، بازیگران، ماهی، شکار،...
  • زاویه ای مترادف: استخوانی نحیف، lanky rawboned, لاغر, لاغر, لاغر، spindly، پوست و استخوان.
  • زاید مترادف: اتفاقی بی ربط، محیطی، بیرونی، معنوى ضروریِ، خارجی، اکتسابی، حاشیه، اضافی، تصادفی، اضافی کنار نقطه.
  • زایش مترادف: انتشار.
  • زایمان مترادف: تولد.
  • زباله مترادف: مصرف اتلاف، اسراف کرده، سوء استفاده، فراوانی، تبذير، تفریط، wastefulness، اقرار.مصرف استفاده کنید تا نایاب،...
  • زبان مترادف: اصطلاحات بومی زبان ویژه، نمی تونم، گویش، argot، مشترک.سخن گفتن بیان سخنرانی، بحث، گفتمان، بیان، آمدن،، enunciation،...
  •