فهرست اسامی همه مترادف


  • سرند مترادف: غمگین dishearten، افسرده، له پریشان، دلسرد، نا امید، بار، زخم، صدمه دیده است.سوگواری شدنیوزیلند، غم و اندوه و...
  • سرنوشت مترادف: سرنوشت بسیاری غیر قابل اجتناب، ثروت، قسمت، مشیت الهی، عذاب، ستاره، سرنوشت، قسمت.سرنوشت بخت زیادی، مشیت الهی،...
  • سرنگونى مترادف: ناراحت، جابه جایی، عقاید، پیروزی، پیروزی، تسلط، کودتا، dethronement، انقلاب.شکست امر بیرون راندن، پیروز شدن بر،...
  • سرنگونی مترادف: سقوط جست و خیز کردن، سقوط، totter، غرق فرو ریختن، حل، بنیانگذار، سرنگونی، واژگون، را کم، گویی.
  • سرهم بندی کردن مترادف: آژیر زن افسونگر اینسو و انسو جهیدن، temptress، زن، enchantress، عشوه گر, circe lorelei عفریته، خون آشام.پچ.ور رفتن معمولا...
  • سرود مترادف: آیه.سرود رجز خیز، مزمور گروه آواز شرکت داشتند، مناجات، آهنگ.سرود.سرود، رجز خیز، آواز، سرود، مناجات، گروه آواز...
  • سرور و نشاط مترادف: شادی شادی، نشاط، exultation، نشاط شوق و شعف، نشاط، jollity، joviality، زنده دلی، exultation، رفعت، نشاط.
  • سرپا نگه داشتن مترادف: پشتیبانی تا بند، متمدن،، ساحل، خرپا، اقامت، تقویت، تقویت.پشتیبانی بريس حائل، شمع زنی، خرپا، bolster، تقویت،...
  • سرپرست مترادف: سرایدار، نگهبان، فوق العاده، سرپرست، حافظ، دربان، دربان، پورتر، نگهبان، سرپرست، دربان.نگهبان نگهبان، حافظ،...
  • سرپرستی مترادف: condescend فرض تمکین کردن، عذر، فرود، تحقیر، قرار دهید.تجارت با, برخورد با, انجام کسب و کار, مکرر, فروشگاه.
  • سرچشمه مترادف: خب، fount منبع، منشاء سرچشمه، بهار، مخزن، صندوق، معدن، رزرو، راهابی، ورید.ایجاد آغاز اختراع، را، ابداع، اختراع...
  • سرچشمۀ مترادف: دولت است.
  • سرکش مترادف: شکست ناپذیر unconquerable سرکش، مصمم، شرکت، مداوم، شجاع.ادم خوب چیزی، ne'er-do-well، گوسفند سیاه و سفید، پست و حقیر راتر،،...
  • سرکش یا طغیانگر مترادف: جغرافیائی، مقاوم، مقاوم، مقاوم، لجباز، insubordinate، عمدی، غیرقابل کنترل، unmanageable، نافرمان، نظم، یاغی، آشفته، بیش...
  • سرکوب مترادف: سرکوب انتخابشان سرکوب، قرار دهید، له، اسکواش، خرد کردن، خفه، توقف، پایان، منع، فرو نشاندن، خاموش، سکوت.را...
  • سرکوبگر مترادف: غم انگیز، استبدادی، سخت، شديد، سنگین، مسحور کننده، قریب به اتفاق قربانیان است.افسرده، نگران کننده دلسرد غم...
  • سرگردان مترادف: ولگرد منحرف veer، منحرف، پرت شدن، واگرا، منحرف، گمراه، تغییر مکان، lapse.قدم زدن، saunter، amble، پر، باد، بافت.پرسه زدن...
  • سرگرم کننده مترادف: انحراف، تفریح، لذت، نشاط، نشاط، jollity، کمدی، بازی، بازی، ورزش، خنده، طنز، شادی، شوخی، شوخ طبعی، جیغ وداد بازی...
  • سرگرمی مترادف: گذرگاه طاقدار, گالری، ایوان، رواق است, portico, خرک, بازار.مات و متحیر کردن، منحرف، درگیر، علاقه، engross، beguile.تفریحی...
  • سرگیجه مترادف: دیزی.
  • سرگیری مترادف: بازگشایی تجدید، اعاده، تفریح، ادامه recommencement، reembarking، شروع تازه است.
  • سرگین مترادف: کود و فضولات و ordure و مدفوع، مدفوع، چیپس، کود مرغی گاو.
  • سری مترادف: جانشینی، سفارش، زنجیره ای، چرخه، مدار، البته، پیشرفت، دنباله، برنامه، رژیم، تقویم، علامت، حلقه، معمول،...
  • سریال مترادف: دوره ای.مستمر پی در پی، متوالی، ترتیبی، serialized دستور داده، برنامه ریزی، مترقی، tabulated، منظم، بی وقفه.
  • سریال41 مترادف: سوارکاری سوار اسب دوانی، caballero، کاوالیر، roughrider، گاوچران، گاو چران، سانتور.
  • سریع مترادف: dissipated سست گستاخ، بی پروا، عجیب، profligate، ولخرج، rakish، مبتلا به دوار سر, intemperate, شهوت انگیز، licentious.سریع سریع سریع,...
  • سزاوار مترادف: کسب شایستگی، ارزش، مجاز به رای دادن، حکم، توجیه، واجد شرایط.merited, فقط, موجه به دست آورده، حق، توجیه، موجه،...
  • سزاوار سرزنش مترادف: هرکجای culpable ضررهای بزرگ تری خواهند، censurable، blamable، جنحه، جنایی، غیر اخلاقی، غیر اخلاقی، اعتراض، بدنام،...
  • سس مترادف: رغبت ادويه تکمیلی با شکوه، پوره، استفاده نا مشروع.بی احترامی صحبت کردن.
  • سست مترادف: شکننده، دانه دانه، دانه، crumbly، پودری، ریگ دار، اين مطالعه ابتدا پودر، شنی، ناصاف و نازک، پايه.rambling مبهم, inexact,...
  • سطح مترادف: رخنه کردن بیرون آمدن به نور، ظهور، نشت.خارج از چهره نمای بالا، بیرونی، پوست، پوسته، روکار پوشش.معادل متناسب،...
  • سطح شیب دار مترادف: شیب شیب، درجه، ظهور شیب، acclivity، صعود، دسترسی، هواپیما، گذرگاه افقی.
  • سطح پهن هرچیزی مترادف: شلیک.فسخ.
  • سطحی مترادف: کم عمق skin-deep خفیف، واضح است، امری عادی، ثبت اختراع، سطح.شتابزده و سرعت و عجله و شتاب زده، سریع، چفت، عبور slapdash،...
  • سطل مترادف: سطل ظرف سلولی می تواند عقب نشینی، رگو هود, قید وثیقه piggin.سطل عقب نشینی رگو هود، می تواند، ملاقه، وثیقه، ظرف،...
  •