فهرست اسامی همه مترادف


  • شروع مترادف: آغاز شروع آغاز به کار، ابتدا شروع، شروع، برخاست، افتتاح، باز، کیکآف.افتتاح آغاز یافت، در، راه اندازی، ایجاد،...
  • شرکت مترادف: پایدار unfluctuating ثابت, ثابت, امن، مستقر، تاسیس، تایید، ریشه، لنگر، پرچ شده، moored، سریع.پایدار ثابت قدم ثابت،...
  • شرکت های بزرگ مترادف: ترکیب جمعی مشترک، متحد، متحد، مشترک، پولد، مشترک، ادغام، متفقین، تعاونی، همکاری، جمعی، چند.
  • شرکت کننده مترادف: مسابقه.
  • شرکت کنندگان مترادف: participator بازیگر، نویسندگان، فعال حزب، لوازم جانبی، عضو، وصال، شریک.
  • شریان مترادف: کانال.
  • شریک مترادف: دوستان.دانشیار همکار copartner, همکار, متحد مؤتلفه، confrere، همدم، همکار، همسر، اینست، شریک.
  • شریک شدن در مترادف: شرکت بخشی را، وارد، عضویت در، یک دست را در کمک به، در سهم، لذت، درگیر در.
  • شستشو مترادف: شستشو.پاک پاک launder، اسکراب، حمام، وان، دوش، شستشو، شامپو، صیقلی، سواب، mop, lave، مرطوب، شلنگ.پاک پاک، launder،...
  • شسته و رفته مترادف: منظم، دستور، پاک، معصوم، مرتب، صنوبر، تر و تمیز، هوشمند، خوب، روشمند، درست لباس، shipshape، spick-and-span.باهوش adroit...
  • شطرنجی مترادف: ، متفاوت متنوع رنگ نامنظم، changeful، نوسان، تغییر پذیر، unsettled، ناهموار، هارد.
  • شعار مترادف: catchword شعار shibboleth، شعار حزب، فریاد جنگ گفت: جنگ فریاد ضرب المثل خط برچسب علامت تجاری صدای جرنگ جرنگ، مناجات.نظر...
  • شعار حزب مترادف: شعار.
  • شعارهاى مترادف: مخرب کینه توز، بازیگوش، تند و زننده، بیمار دفع ill-natured، کارانه، invidious، گستاخانه،، سمي، تلخ.
  • شعاع مترادف: حوزه دامنه محدود، محدوده، مدار، قطب نما، رفت و برگشت، رسیدن، دهانه، زمینه، منطقه، میزان، فرمان.
  • شعبده باز مترادف: جادوگر، جادو، ساحر، diviner, conjuror, مرلین، ماگوس، theurgist، thaumaturge، shaman، غول پیکر، diabolist، جن گیر، خیال باف، prestidigitator،...
  • شعبه مترادف: زیربخش بخش بخش، واحد، بخش، دفتر، اداره، میز، شاخه، بازو، بال، گروه، وابسته، محلی، فصل.اندام تنه درخت با چنگک...
  • شعر مترادف: آیه قافیه lyric, نوای, sonnet، تصنیف، idyll، حماسه، مرثيه، صدای جرنگ جرنگ.آيه اشعار متر، قافیه، آهنگ، توان، فن شعر،...
  • شعله مترادف: آتش شعله, شعله ور شدن نور، فلش، جرقه، بازتابنده، coruscation، براق، سوسو زدن، سوسو.فروغ رایت، فلش، تابش خیره کننده،...
  • شعله ور شدن مترادف: شعله, فلش, شعله, تابش خیره کننده، چشمک زن، gleam، تب و تاب بودن.گسترش باز، گسترش گشاد، گسترش، بزرگ، گسترش، متورم...
  • شعور مترادف: احمقانه احمقانه، احمق، آهسته، ارام کسل کننده witted، گنگ، کم عمق، مبهم، feebleminded، العقل، addlebrained.
  • شغال مترادف: flunky خرحمالی کردن هواپیماهای بدون سرنشین، پای مرد، هک، عروسک خیمه شب بازی، ابزار، ابزار، بنده، برده، menial،...
  • شغل مترادف: تلفن تماس، پیگیری، حرفه ای، کار زندگی métier، تقدیس، فداکاری، علت، forte، استعداد، نابغه، صمیمیت.کسب و کار تماس...
  • شفا دهنده مترادف: پزشک پزشک درمانگر, mender، مرد پزشکی، دکتر جادوگر، ایمان شفا دهنده.
  • شفاعت مترادف: حکمیت.
  • شفاف مترادف: روشن قابل فهم، قابل فهم، شفاف، pellucid میکند، ساده، بی تردید، واضح، آشکار، مشخص و آشکار و صریح، luculent.بی تزویر،...
  • شفافی را منتقل می­کند مترادف: ، ظاهری آشکار، استادانی، اعلام، آشکار، محتمل احتمال محتمل، آشکار، سطح ضمنی، presumable، avowed، قابل مشاهده، ostensive.
  • شفت مترادف: malign تهمت لام، توهین، سوء استفاده، توهین، impugn، صدمه دیده است، حمله، زخم، affront، revile، تدرو، badmouth.پرتو اشعه،...
  • شفق قطبی مترادف: سحر.
  • شفقت مترادف: رحمت ترحّم همدلی بخشش خیریه، همدردی، ترحم روت قلب انسان ملایمت مهربانی، گریس.
  • شقاق مترادف: شکاف، شکاف رخ باز، تقسیم، کرک، شکستن، مخفیگاه، شکاف، شکاف، chink، شکاف، برش، کافت، شکستگی، گسل، نقص.
  • شقایق مترادف: بیشه بیشه، اسکراب اسکراب چوب، قلم مو، brushwood پنهانی، چوب، ایستاده.
  • شكلاتي مترادف: ، چاپلوس ingratiating اغوا کننده مطبوع، تسکین دهنده، cloying، smooth-tongued، unctuous، saccharine، cajoling، dulcet، جذب می کند، روغنی.
  • شل مترادف: انتشار رایگان، رایگان، تنظیم اجازه رفتن آزاد، unloose، unchain unbridle، بخشش، untie، ارائه، جدا نمودن، رها کردن.آرامش...
  • شل و ول مترادف: ناکافی بی اثر و بی اهمیت، ضعیف، رضایتبخش، احمقانه، غيرمجاب، پور، محتمل ناشایست، inane، بی معنی.نرم و شل و ضعیف،...
  •