فهرست اسامی همه مترادف


  • شورش مترادف: مقاومت شورش تمرد، insubordination، نافرمانی، شورش، انقلاب، شورش، سرنگونی، منظور، کودتا، کودتای، قيام، فتنه.خنده،...
  • شورشی مترادف: مقاومت در برابر شورش رای ديوان عالی ونزوئلا، مخالف، نافرمانی، اعتصاب، با شکستن، شورش.سرکش.دگراندیشان، mutineer،...
  • شوره مترادف: خشم.
  • شوره دار مترادف: پوسته پوسته.
  • شوش مترادف: صدا در نیاوردن.
  • شوق مترادف: دیوانه، dement، derange، مغشوش، اختلال مشاعر پیدا کردن، کرک، unhinge.هوس خشم، شور و شوق، شیدایی، کاسه های سفالی برای...
  • شوق و شعف مترادف: سرور و نشاط نشاط تلوّن، نشاط، شادی، خنده، joviality، نشاط، سبکی، تفریحی، jollity، cachinnation.
  • شوم مترادف: تهدید، وخیم خطرناک، ترس وحشتناک، شوم، portentous، قریب الوقوع، هولناک، ارعاب, هراسان شوم افتضاح، وحشتناک...
  • شوهر مترادف: مرد متاهل, همسر, همسر, مرد.حفظ وادار، ذخیره، ذخیره کنید تا قطعات یدکی، رزرو، حفاظت، ذخیره، نگه بازگشت، گنج،...
  • شوک مترادف: کرک.یال, بوش, جرم, thatch, حصیر, درهم و برهم ساختن, محصول.horrify outrage خیره کردن، بی حس کردن، electrify، مبهوت، کاسه، traumatize،...
  • شوکه شده مترادف: خیره.
  • شيره مترادف: purl پر حرفی کردن، burble، با خشم ادا کردن حباب، ریپل زمزمه جوش guggle، trill.غرغره burble، پر حرفی کردن، زمزمه guggle, صدای...
  • شيري مترادف: دور, دور, دور, حذف.
  • شپش مترادف: ادم موش، پاشنه stinker، کانادا، bounder، تبه، پست و حقیر، حقه بازی، سرکش، فحش دادن، فعلی، ادم خائن و بدنهاد، وزیر،...
  • شپشو مترادف: تحتانی, فقیر, دوم نرخ لاشی, کهنه, بمیرد, lowgrade, کمبود, بی ارزش, uninspiring, schlocky.، فاسد کثیف کثیف نفرت انگیز، منقلب...
  • شک مترادف: مشکوک, مشکوک, distrusted, mistrusted, تردید.بی اعتمادی, بی اعتمادی، شک, misdoubt, سوال, چالش, پرس و جو.عدم قطعیت تامل، irresolution،...
  • شکار مترادف: جستجو پیگیری تلاش، تعقیب، تحقیق، تحقیق، شکار، تفتیش عقاید.دنبال دنبال تعقیب، جستجو، نگاه، reconnoiter، جستجو،...
  • شکارچی مترادف: ورزشکار هانتسمن نمرود، تعقیب کننده، استاکر.
  • شکاری مترادف: نق نقو طعمه آزار، اذیت کردن, آزار و اذیت، گورکن، سگ، bedevil، هری، طاعون، عذاب، کسی را دست انداختن، درونت را...
  • شکاف مترادف: falling-out دعوا، بیگانگی الگوهايى، بخش، جدایی، پارگي، شکستن، فروپاشی، تقسیم، نقض.نیک, برش, واکش, مارک, مارک، شکاف،...
  • شکایت مترادف: شکایت، بی عدالتی، صدمه، سختی، اشتباه, مشکل, زنیکه, اسکواک.درد و رنج، دلخوری، ناراحتی، نگرانی، ازار.بیماری,...
  • شکر مترادف: شیرین.
  • شکست مترادف: غلبه بر، پیروز شدن بر، بهترین، برنده، روز سه شنبه، ضرب و شتم، غالب شدن، پایمال کردن، پیروز، سرنگونی، واژگون،...
  • شکست دادن مترادف: پیش افتادن از تجاوز، اکسل بالا، درپوش، گرفتگی، تحت الشعاع قرار دادن، outdistance، outclass، سرب، استاد، فراتر از، ضرب...
  • شکست مفتضحانه مترادف: شکست فاجعه، ظروف سرباز یا مسافر، وصله و پینه بدنما خراب کردن، نيروها، شکست، سقط جنین، منفجر نشده، شکست، فلاپ،...
  • شکست ناپذیر مترادف: unconquerable سرکش insuperable، قدرتمند، یکتاست،، غیر قابل تسخیر، تایتانیک، سرکش و رویین تن، نامحدود، به بی نظیر.
  • شکستن مترادف: کرک، شکستگی، تقسیم، اجاره، تبدیل، برش، نقض، گسل، پارگی.سقوط، ترک، رفتن به قطعات جدا فرو ریختن، رو به زوال،...
  • شکسته مترادف: تقسیم، قطع،، ترک اجاره، جدا شده، شکسته، پاره و از هم جدا، پشت سر هم، splintered، شکسته، تکه تکه.فروتنی، خرد، ستم،...
  • شکل مترادف: محاسبه چوب خط حساب روی چیزی حساب کردن, برآورد, محاسبه, نمره، تعداد، شمردن، اندازه گیری، ارزیابی، ارزیابی.قالب...
  • شکل دراورده شده مترادف: ساخته شده و مطابق مد روز و شکل گرفته، کار، را با هم شکل، ساختگی، ایجاد شده، ساخته شده، ساخته شده، گردد.
  • شکم مترادف: شکم, معده, معده, craw، شکم، محصول, داخل, روده پنجره خلیج paunch شرکت گلدان، potbelly.شکم.
  • شکم پرست مترادف: خوراک شناس epicurean بن vivant، gastronomer، gourmand، hedonist، sensualist، عیاش، دله، voluptuary.
  • شکم پرستی مترادف: voracity voraciousness، پرخوری، insatiability، ravenousness edacity، حرص و آز، rapaciousness، intemperance، crapulence، wolfishness، hoggishness، polyphagia.
  • شکنانه مترادف: قریب به اتفاق قربانیان است.
  • شکنجه مترادف: عذاب رنج، درد، مجازات، غم و اندوه عذاب، شهادت، dolor، تفتیش عقاید، دندانه دار کردن، اضطراب سخت و ناگهانی، مصلوب...
  •