فهرست اسامی همه مترادف
صلاحیت این دادگاه ها مترادف : مجوز چاپخانه magistracy، کمیسیون، تحریم، مجوز، منشور، حکم، قدرت، قدرت، فرمان، حاکمیت، کنترل، نفوذ، جهت.حوزه...صلح مترادف : دراز کشیدن محتوای آرامش، آرامش، خونسردی، استراحت، آرامش، سکون، متانت، آرامش.کنکورد هماهنگی حسن تفاهم،...صلح آمیز مترادف : در آرامش اقیانوس آرام و هماهنگ و منظم، هماهنگ است.صلح دوست ارام unbelligerent، unwarlike، مسالمت آمیز، انطباق، نظرى، خطر...صمیمانه مترادف : صمیمانه صمیمانه با شوق و ذوق، صادقانه، گرمی، واقعا، صمیم قلب، شور و شوق، keenly، فراوان.صمیمی مترادف : جنسی، جسمانی، فیزیکی، زناکار، fornicative.آشنا دوست محرم اسرار، همدم، رفیق، همسر، رفیق، دوستان، chum.تلقین کردن این...صمیمیت مترادف : آشنایی نزدیکی مصاحبت، برادری، یاران، دوستی، برادری، حسن تفاهم، رفاقت، رفاقت، chumminess.فداکاری برنامه پیوست،...صمیمیت و همدلی مترادف : نزدیکی، میل، گفتگوی دو بدو à، صمیمیت، همدردی، کنکورد، هماهنگی، توافق.ارتباطات، انجمن، به اشتراک گذاری،...صندلی مترادف : منبع محل، سایت، مرکز ستاد، منبع، پست، منطقه، منطقه، زیستگاه، منطقه، محل، محل، غوغا، سوف، سرچشمه.دفتر کرسی...صندوق مترادف : سرمایه گذاری کمک هزینه بانكدارى، سرمایه گذاری، پشتیبانی، کمک، ارائه، امور مالی، بازنشستگی، تخصیص، پشت،...صندوقدار مترادف : اخراج تخلیه درام، اخراج، بیرون راندن، حذف، تبدیل، اجازه رفتن، انتشار، مجسمه نیم تنه.صنعت مترادف : سعی و کوشش برنامه assiduity، industriousness، اعمال، پشتکار، sedulousness، سرمایه گذاری، فعالیت، کار.صنعتگر مترادف : هنرمند، هنرمند، تکنسین، استادکار، مکانیک، handicraftsman.صنعتگری مترادف : هنری.صنوبر مترادف : مرتب داماد، مثلثات، ترتیب مستقیم به بالا، تمیز کردن، preen، plume، لباس، عروسک.شسته و رفته تر و تمیز و مرتب، تمیز،...صورت مترادف : ظاهر پوشش نشان می دهد، جلو، نگاه، بیان، صورت ظاهر، صفحه نمایش، پهلوانان.لقاء غلبه، سيماى ویژگی، دخترک،...صورت ظاهر مترادف : نگاه ظاهر جنبه، شباهت, شباهت, شباهت، تصویر، بیرونی، هوا، کبیرِ، میل، پوشش، قیافه، همتای، تکراری، شخصیت.صورت فلکی مترادف : آرایه مجموعه مجموعه، گروه، جمع آوری، خوشه، تنظیمات، تنظیم، muster، الگوی، کهکشان.صورتی مترادف : prick زخم چاقو سوراخ، نفوذ، سوراخ، perforate، اجرا از طریق، زخم، برش، transfix، بر چوب اویختن، نیک.صورتی، مترادف : خوبی فضیلت خیریه، نوع دوستی، خیرخواهی، سخاوت، عشق، محبت، خوب خواهد شد، helpfulness، همدردی، unselfishness، مهربانی،...صورى مترادف : مصنوعی، نادرست، الکی، بالا، مصنوعی ساخته شده، شم، طبیعی، ادب، تحت تاثیر قرار.صیقلی مترادف : زیاد کاوش کردن شانه شن کش، گودی، مورد مداقه قرار دادن، محدوده، جستجو، کشف، rummage، نقب زدن، پروب، تفنگ.تمیز کردن...ضارب مترادف : مهاجم assaulter mugger، متجاوز، molester، راه لایه.ضامن مترادف : حامی کوپن، underwriter، warrantor bondsman، bailsman، امضاء، seconder، ضامن است.ضایعات اولسراتیو مترادف : درد.ضایعه مترادف : آسیب، صدمه دیده است، درد، ضربه، زخم، کبودی، لکه دار کردن، آسیب و اختلال و excrescence و اختلال و اختلال، انحراف.ضبط مترادف : رسیدن به درآمد به دست آوردن، به دست آوردن، دریافت، اوردن، امن، را، برنده.اختیار تشنج مصرف, گرفتن, برنده و...ضخامت مترادف : عقب کسل کننده احمق غیر حساس، برنامه، thickheaded، آهسته، مبهم، dimwitted، ساده، گنگ, افتاده, بی مخ simpleminded doltish oafish،...ضخیم شدن مترادف : تشدید تعمیق تحکیم، جمع و جور، متراکم، congeal، دلمه، ژل، clabber، لخته، سخت، تنظیم، تمرکز، جمع و جور.ضد مترادف : بر خلاف, مخالف، مخالف، مخالف برخودارند،, بازدارندگي, متناقض ناسازگار و متناقض، منفی.ضد اجتماعی مترادف : تخريبي، سرکش، مقاوم، نسوز، unmanageable، antiestablishment.گریزان از اجتماع، بیگانه estranged محفوظ است، anomic، hermitic، انفرادی.ضد درد مترادف : داروی مسکن، مسکن درد کشیدن مواد افيونی، anodyne،.ضد عفونی مترادف : آسپتیک ضد عفونی کننده، ضد باکتری، ضد باکتری، استریل بهداشتی، بهداشتی.نابودی ضد عفونی، الودگی، بیرون، گاز...ضد عفونی کردن مترادف : استریل پاک sanitize، تمیز، deodorize، ضد عفونی، pasteurize.ضرب المثل مترادف : ضرب المثل گفت، apothegm، پند و موعظه، ضرب المثل، ابتذال، حکم، ماکسیم، اصل، دیدم، برمید مثال افسانه عادی،...ضرب المثلی مترادف : الرجيم..معمولی مشترک شناخته شده، آشنا، امری عادی، افسانه ای، به رسمیت شناخته شده، سهام، مبتذل، زمان افتخار،...