فهرست اسامی همه مترادف
عروسی مترادف : ازدواج, nuptials, انگليسی, espousal, لباس عروس.عزاداری مترادف : grieving تاسف، sorrowing، درد و رنج دريغ، سوگ، غم، dolor، اندوه، غم، غم و اندوه، رنج.عزیز مترادف : معشوق، گرانبها، عزیز و گرامی، بی بها، به میانسالی، حیوان خانگی ارزشمند، باارزش، دوست داشت.معشوق گرانبها،...عزیزم مترادف : معشوق، گرامی, عزیز, ارزشمند گرانبها، دوست داشتنی، شایان ستایش دوست داشتنی، winsome، پت، باارزش، شیرین، عاشقانه،...عسل مترادف : زیبایی هوپر تعجب، معیار، شاهکار، nonpareil، برنده، جواهر، لذت، آمار، جایزه، حذفی.عشاق مترادف : شامل اتصال، دیپلم، نگرانی، پروازش impute، این مفهوم را میرسانند، نگهداری، متهم، inculpate، سرزنش، اتهام.عشایری مترادف : ، سرگردان غربت unsettled مهاجر، مهاجر، واگابوند، دست خوش پیشامد میشه، سیار، هاي ولگرد، بی بند و بار، peripatetic است.عشر مترادف : مالیات.عشق مترادف : نوازش نوازش کردن, آغوش, بوسه, بستر راحت غنودن در آغوش، متنعم.لذت، مانند لذت در مزه، فانتزی، تحسین.رابط عشق...عشق ورزیدن مترادف : ستایش و احترام، عبادت، احترام، deify، apotheosize، افتخار.دوست گرامی، dote در مشروعیتِ، idealize، تحسین, شادی در، تحسین.عشوه گر مترادف : اینسو و انسو جهیدن.عشیره در یک تماس مترادف : نسبی است.عصا مترادف : چوب، عصا، کارکنان باشگاه، cudgel، alpenstock، میله، خم کردن، shillelagh، چوب زیر بغل، سرپا نگه داشتن.عصاره مترادف : برداشت حذف، extirpate، توان بیرون، excise، فضولی، چین، گرفتن، استنباط، فشار، نیروی.جوهر، کنسانتره، اکسیر، آب،...عصای سلطنتی مترادف : کارکنان.عصب مترادف : effrontery، جسارت، brazenness، impudence، temerity، صفرا، گونه، پوسته، اهانت، برنج.بی ترسی شجاعت شجاعت، استحکام، شکیبایی،...عصبانی مترادف : ناراحت wrathful عصبانی، خشمگین، غضبناک دیوانه، خشمگین، خشم، vexed، خشمگین، choleric، جوش، تحریک، اذیت، سوخته، کمی از...عصبی مترادف : آشفته تا کار کرده به شکل دراورده، هم زده تا هیستریک کنترل نشده، unstrung، unhinged overexcited، کوره، پریشان، پریشان،...عصر مترادف : دوره سن, زمان, دوره èòñ، نسل، فاصله.عصمت مترادف : فضیلت پرهیز بکارت، عدم شرکت، پاکدامنی، خلوص، حیا, sinlessness، معصومیت، تجرد، خویشتن داری.عضلانی مترادف : خوش بنیه قوی قوی، brawny، مناسب خوبی توسعه یافته، قوی، محکم، sinewy، ورزشی، زبر و خشن،، نیرومند و درشت هیکل، سرحال،...عضله مترادف : زانو پرتاب، فشار، لب به لب خمیر، شانه، بهم زدن، jostle، رم، پایمال، جمعیت، فشار، سوار roughshod.قدرت نیروی عضلانی،...عضو مترادف : enrollee, همکار, دیپلم, آغاز ثبت نام، تشکیل دهنده، واحد.صدای انتشار نشریه، خودرو، ابزار، بعد، متوسط، ورق، مجله،...عضو دسته نمایش دهندگان مترادف : بازیگر نقش اول مرد.عضویت مترادف : رو, بدن, فهرستی، اعضای، همکاران، جامعه، حوزه، شرکت، جمعیت، پرسنل، جامعه.اتصال لینک ببندید، کراوات، ضمیمه، زن...عطار مترادف : druggist، داروساز pharmaceutist شیمیدانعطر مترادف : عطر بوی عطر، نفس، بوی، دسته گل، بوی، بوی، redolence، تجلی، nosegay، عود، جوهر، معطر، عطار.عطر عطر, بوی, بوی, بوی دسته...عطر گل مترادف : زد و خورد.عطش مترادف : اشتیاق ولع مصرف دوري pining اشتها، میل، گرسنگی، ین، شهوت، خارش، hankering، اشتیاق.ارزو تمایل، آرزوی طولانی، گرسنگی،...عظمت مترادف : شرارت خصایل قمار،، گناه، vileness، heinousness، turpitude، شر.جنایت بی رحمی، خشم، جرم، گناه زشتی، شرارت، شرارت.شکوه...عظیم مترادف : بزرگ غول پیکر بسیار زیاد، گسترده، هیولا، فوق العاده، عظیم، نجومي، کوهستانی، تایتانیک، elephantine، عظیم الجثه،...عظیم الجثه مترادف : بزرگ بزرگ، بزرگ، غول پیکر، غول عظیم، گسترده، بسیار زیاد, عظیم، ماموت، herculean، شگرف و به یاد ماندنی و elephantine،...عفریته مترادف : جادوگر، شعبده باز، آژیر، enchantress، جن گیر، معجزه، پری، مادر خوانده روحانی پری، سحر و جادو، spellbinder، circe, lorelei، lilith.عفو بین الملل مترادف : ببخشید.عفونت مترادف : بیماری بیماری اختلال، بیماری، indisposition، سرایت، contagiousness، آلودگی، آلودگی، سمی، مسمومیت، اپیدمی، بی...