فهرست اسامی همه مترادف
عمدی مترادف: در نظر وزن، فکر، اندیشیدن، منعکس کننده تامل، cogitate، cerebrate، دلیل، بررسی، گمان، مطالعه، منافذ بیش از، بیش از...عمق مترادف: کامل فشرده نافذ جامع، گسترده، جامع، عمیق.گودال پایین قلب، هسته، روح، مرکز، پرتگاه، روده، بود،، شدت، تراکم،...عمل مترادف: آموزش تمرین، تمرین ورزش، آماده، نظم و انضباط، مطالعه، کامل، تیز، کار کردن، لهستانی.طبقه دنبال دنبال، حمل،...عمل شنیع مترادف: loathing, detestation وحشت، نفرت، execration، انزجار نفرت, کراهت, وحشت جابجا شدن درد، گریزی، antipathy.عمل کردن مترادف: بسپارند، صحنه را حمل نشان می دهد، شورش، تا برش.بدتر باعث مشکل بدتر، شعله ور، تشدید، تشدید کند.عملا مترادف: اساسا، عملا، به طور موثر، برای همه intents و اهداف، در اثر در اصل برای همه عملی اهداف، قابل ملاحظه ای، در صفحه...عمليات مترادف: ولگرد منحرف، پر، رانش پرت شدن، سرگردان، بی هدفی، پرسه زدن، rove محدوده.عملکرد مترادف: دید دستاورد اقدام دستاورد حصول شاهکار تلاش شرکت بهره برداری ماجرا مانور, انجام اقدام.نشان می دهد، تولید بازی...عملگرا مترادف: عملی، مفید، مصلحت، موثر قابل اعمال عملکرد کارآمد, قابل اجرا است.موظف، فایده، نگهبان، واقعی مادی، عملی،...عملی مترادف: فایده عملی واقع بینانه، پایین به زمین، منظم، نگهبان، واقعی، عملی، کارآمد، کاربردی، تجربی، تجربی.مفید عملی،...عملیات مترادف: کار عملکرد، روش، روند بعدي، اقدام، دستکاری، فعال سازی عملکرد، در حال اجرا, اجرای.کمپین ورزش مانور، حمله،...عملیاتی مترادف: تعمیر کاربردی آماده، تنظیم، قابل استفاده، فعال فعال، عمل، موثر، مشروط، قابل اعمال، دوام، کار.عمودی مترادف: عمود ایستاده متعامد، شاقول است.عمومی مترادف: جامعه مردم توده مردم، کشور، رأی دهندگان، جمعیت، شهروندان، جامعه، اشتراک، انسان، بشریت، توده، رو، ریشه...عمیق مترادف: دانستن روشنگری نفوذ عمیق، عاقلانه، سنگین، متفکر، فلسفی، علمی، آگاهانه، نافذ، نگرفت، آموخته، نيروهاي، جدی،...عنصر مترادف: جزء بخش عامل، مؤسسان، عنصر، عضو، ویژگی، مشخصه، کیفیت، اموال، مواد، ماده.عنصری مترادف: ابتدایی.عنوان مترادف: قهرمانی، تاج، بنر، نشان، اوج، پرچم، فنجان، نشان.نام, عنوان, نوشته, زیرنویس, سر, افسانه است.لقب تعیین cognomen،...عنوانی مترادف: عنوان، عنوان، نام، موضوع، موضوع، موضوع.اسمی, ادعا, اصطلاح, titulary, افتخاری, شفافی را منتقل میکند و استادانی,...عهد مترادف: آن avowal، بیانیه، ادعای شهادت، اعتقاد، اعلامیه، تاکید، حرفه، رسوب، بیانیه، دکترین، شعار، گواهی.عوارض مترادف: مشکل مشکل، مانع، مانع نقص، علاوه بر این، عامل، وب.تنوع، انسداد، مشارکت، puzzlement، ریزه کاری، گرفتاری، خجالت،...عوارض جانبی مترادف: مخالف، مخالف، مخالف، مبارزه، بر خلاف، متضاد، بازدارندگي و دشمنانه، برخودارند،، به تناقض، ناسازگار خصمانه.،...عود مترادف: عقب retrogress انحطاط، رو به زوال، سیر قهقرایی، رجعت، recidivate، سقوط از فضل.فوران فوران انفجار، طوفان، انفجار، صحنه،...عوض کردن مترادف: بازسازی، تغییر شکل، بازسازی، refashion، از نو، اصلاح، مجدد،، تبدیل، تغییر، تغییر، بروزآوری، بروز رسانی، ساده،...عکاسی مترادف: واضح دقیق، واقعی، سینمایی، تصویری واقع بینانه، دقیق، تصویری، گرافیک، نماینده، قانع کننده، طبیعی، وفا، eidetic،...عکس مترادف: عكس است.عکس, عکس, عکس چاپ, چاپ, عکس فوری, قرار گرفتن در معرض، ضربه را هنوز سایه نقطه اى blowup براق, بزرگ شدن، مثبت،...عکس ها مترادف: باشگاه.عیاش مترادف: hedonist epicurean vivant بون، sensualist، voluptuary.عیاشی مترادف: جشن.ولگردی و قانونی شکنی, جفتک پرانی, عیاشی, carousal، toot، اشک, بندر دندانه دار کردن.شادی و شادمانی و carousal و نشاط و...عیب مترادف: وفایی رها لیاقتی، خیانت، ارتداد، شورش، شورش، unfaithfulness، خیانت، دولتیْ.عید تبشیر مترادف: اطلاعیه.عینک مترادف: صحنه نمایش، سفاهت carryings-on, نمایشگاه, اختلال, احمق, خنديديد، الاغ، خر نر.مراسم مجلل نمایش رژه، عملکرد، اتفاق می...غار مترادف: grotto، غار، اتاق، تونل، گودال، حفره، سوراخ توخالی.غار در مترادف: سقوط, سقوط، crumple، جست و خیز کردن, راه, implode.رها کردن عملکرد، عقب نشینی، شکستن به قطعات، سقوط از هم جدا.غارت مترادف: متقلب فریب راکت، اخاذی، استثمار، نادرستی، تیوری، غیر قانونی، تقلب، سرقت، larceny، سرقت، دزدی، shakedown.غنیمت،...