فهرست اسامی همه مترادف
اسکن مترادف: مطالعه مورد مداقه قرار دادن، بررسی همکار، مشاهده، مطالعه، منافذ بیش از، بازرسی، بررسی.در نگاه خامه ای, مرور,...اسکنه مترادف: تقلب فریب، تله، cadge، باب freeload، پشم گوسفند وجانوران دیگر، rook، mulct، gyp، فریب دادن.برش حکاکی، حک بتراشیم، شکل،...اسکواش مترادف: خرد کردن.فشار فشار، له له، مش، خرد کردن، سر و صدا، پوند، پالپ، masticate، خمیر درست کردن.خمیر خش مش، لکه، توده توده.اسکواک مترادف: غارغار screech squeal، shriek، caterwaul، گریه، جیغ زدن.شکایت.squall فریاد، shriek زوزه موجب شهرت، بوق زدن، بری، غارغار، screech،...اسکوایر مترادف: اپراتور نوکر، manservant، صفحه، زره پوش حامل سرسپرده, بنده, ارباب، نگهدارنده.اسکورت, همراه, شیک پوش, اپراتور, شجاع,...اسکورت مترادف: همراه انجام حضور، آشر، راهنمای، سرب، پهلو، پشتیبانی، chaperon.همراه اپراتور اسکوایر، شریک، تاریخ، chaperon، محافظ،...اسکولاستیک مترادف: آموزشی، علمی، آموزشی، pedagogic، یادگیری، bookish، علمی، professorial، میلتون(١١)، آموخته، نوشته دار، ادبی، روشنفکر.اسید مترادف: طعنه acidulous تند خو، acerb، تند، پرخاشگر، گاز گرفتن، لکه، برش vitriolic، کنایه امیز، derisive، scornful، تند و زننده، حقه باز...اسیدیته مترادف: acerbity.اسیر مترادف: است.افسون.زندانی, internee, بنده, بنده, گروگان, محکوم, jailbird.افسون مجذوب اسیر، beguile، spellbind، پرچ، از راه بدر کردن،...اش شله قلمکار مترادف: چیز درهم و برهم تکان، گروههای هش، زد و خورد، شامل مجموعهای گسترده, با توجه, درهم و برهم کردن، گریخته، لحاف،...اشاره مترادف: مرجع، ذکر مفهوم insinuation کنایه پیشنهاد نشانه اشاره intimation استناد نقل قول نسبت دادن تصویر، نمونه.اشاره به مترادف: پرتاب زانو، فشار با نوک انگشت فشار، jostle، بر انگیختن، تنه زدن، لمس، تکان دادن، مطبوعات.shove, فشار, فشار با نوک...اشاره کرد مترادف: قابل توجه است.آپارتمان مربوط حاد، نافذ، دقیق، نافذ، تیز، گفتن، هدف، اتصالات به نقطه مناسب.اشباع مترادف: خیس کردن رسوخ کردن، نفوذ، خیس، suffuse آغشته به پاک کننده، pervade، بر انگیختن، مرطوب، ret، پر.اشتباه مترادف: گمراه بغلط تفسیر کردن، misjudge، اشتباه، misapprehend مات کردن، misconceive، دچار سوء تفاهم.آسیب بی عدالتی، نابرابری در...اشتباه احمقانه مترادف: وصله و پینه بدنما اشتباه سلطنتی،، لکنت زبان پیدا کردن، کرک، آستین، خطا، پاس faux، اشتباه، imprudence، بی عقلی، خیط،...اشتباه گرفته مترادف: unappreciated دست کم گرفت slighted، ارزش، disregarded، ناشناخته، misjudged، تکبر، misprized، unacknowledged، خوار، رد شده.اشتراک مترادف: رضایت دادن موافق موافقم، رضایت، قبول، اذعان، تایید، حمایت، تایید، اجازه می دهد، اعتراف، عطا، حکم، مطابق،...اشتعال مترادف: قابل اشتعال است.اشتغال مترادف: شغل کار تجارت، کسب و کار، شغل، حرفه، پیشه وری، موقعیت، شغل، پیگیری، وضعیت، تابع، ایستگاه، وظیفه.استفاده از...اشتقاق مترادف: منشاء منبع فونت، سرچشمه، گهواره، بذر، جوانه، ریشه، بهار، سرچشمه، علت، نسب، آغاز، شروع، بنیاد، بر اساس.اشتها مترادف: ، وسوسه انگیز دعوت alluring جذاب enticing بافندگی، وسوسه انگیز، مطلوب، beckoning، اغوا کننده.گرسنگی و تشنگی و ولع مصرف,...اشتیاق مترادف: تب و تاب.آرزومند مشتاق، yearning، وسوسه مصرف مواد pining، خيالات، گرسنه، پرشور، اضطراب، بی تاب، گرم، مشتاق.ولع مصرف...اشراف مترادف: فیبر اخلاقی اخلاق، دلاوری افتخار، rectitude، ناشایستی, سالم ماندن جسد، اصل، فضیلت، یکپارچگی، جوانمردی، high-mindedness،...اشراف زاده مترادف: مرد اشراف زاده noblewoman، نجیب زاده همکار، نجیب زاده، gentlewoman، آبی خون brahmin silk-stocking.اشعه ایکس مترادف: roentgenogram، roentgenograph، اشعه رونتگن، رادیوگرافی، radiogram، skiagram، skiagraph.اشغال مترادف: پر کردن نگه دارید، انجام انجام، حفظ، اجرا.خالی.اختیار تعامل، inhabitation، استفاده، تصدی شغل، لذت بردن، کسب،...اشوبگرانه مترادف: وحشی پر سر و صدا افراطی، آشفته، خشن و زبر, roisterous, بلند, پر سر و صدا، سپاه رستگاری،، knockabout، rough-and-tumble، rowdy.اشک مترادف: پاره پاره tatter، جدا بکشید، تعداد، بریده بریده.مختل, تقسیم, تقسیم، متلاشی شدن، شکستن، wrack, خراب, disunite.زخمی lacerate...اشک به مترادف: حمله کند.اشکال مترادف: نقص گسل گرفتن گره گیر snarl مالش اشکال, عدم, لکه دار کردن نقص و ضعف.تحریک کردن زحمت اذیت کردن، irk، آزار و اذیت،...اصالت مترادف: خلاقیت نوآوری تخیل، هوشمندی، unconventionality، unorthodoxy، نابغه، منحصر به فرد، بت شکنی، تازگی، طراوت، تکینگی، تازگی،...اصرار مترادف: درایو ین اشتیاق، دوري، خارش، ضربه، گرایش، آرزو، میل، انگیزه، ضرورت.نیروی درایو، goad، خار، تسریع سرعت، فشار،...اصرار دارند مترادف: حفظ، خواستار، تقاضا، ادعا، ادعا، نیاز، importune، امر، استرس، تاکید، تکرار، باز گو، تکرار، ادعا می کنند،...