جست و خیز کردن مترادف
جست و خیز کردن مترادف اسم فرم
- تکان ظروف سرباز یا مسافر، اختلال بی نظمی, هرج و مرج، سردرگمی، dishevelment، درهم و برهم کردن، چیز درهم و برهم، درهم و برهم کردن، گروههای، پشته، خورش، بستر، disarrangement.
- سقوط، نشت، تبار، قطره، پشتک زدن، بند، فلاپ، pratfall sprawl.
جست و خیز کردن مترادف فعل فرم
- جست و خیز gambol caper، prance، frisk، محل جولان، جهش، باب، حرکت یا کشش ناگهانی، joggle، اهسته تکان دادن، تکان.
- رول بازی شیر یا خط, somersault, رول بیش از، بازی شیر یا خط مورد زمین، حلقه.
- سقوط سرنگونی، سفر، sprawl تلو تلو خوردن، لغزش، را نشت، تلو تلو خوردن، از دست دادن یک جای پا, فلاپ.