خوب مترادف
خوب مترادف اسم فرم
- forfeit, مجازات, جریمه، خسارت، حل و فصل, amercement.
- تایید تایید، مهر، رضایت، تصویب توافق، پشتیبانی، اجازه، تقدیر، تشویق.
- سود بهره، سود تندرستی، از طرف، رفاه، رفاه، افزایش، لذت بردن.
خوب مترادف صفت فرم
- ، خشنود قابل تحسین، قابل توجه, جذاب, دلنشین, عالی, اول نرخ انتخابی، را انتخاب کنید.
- ارتدکس منطبق, معمولی درست، قابل اعتماد، قابل اعتماد، مناسب، نمونه و سرمشق، مناسب است.
- باریک و نوک تیز، نازک، باریک، ضعیف شده، بلند و باریک، مشتاق.
- تصفیه شده و ظریف، مناسب، نفیس، موشکافی کردن، درست، رسمی، کشت، کشت، جلا.
- خوب مهربانی دوستانه، گرم، مهربان، دلپذیر، برنده، بخشنده، صمیمی، genial، جذاب.
- درست مورد تایید تمام حق، رضایت بخش، قابل قبول، کافی، تاريخى، خوب، دقیق.
- دقیق دقیق دقیق، ماهر، موشکافی کردن، سخت، انتقادی، متفکرين، سخت، دقیق،، فهیم، خواستار رخنه ظریف و زیبا،، ظریف تصفیه.
- دلنشین لذت بخش، لذت بخش، آفتابی ابر،، روشن، روشن، خالص، unmarred، دوست داشتنی، لذت بخش.
- دلپذیر، خشنود، مطبوع و لذت بخش، لذت بخش، به رضایت بخش، مطلوب است.
- رضایت بخش قابل استفاده کافی، کاربردی، صالح، قابل اعتماد، کارآمد، مفید، مطلوب.
- ظریف روح پارچه بسیار نازک, نور، cobwebby، diaphanous، خالص، کوچک، دقیقه، ریز دانه، شل و ول، بریزید،، خاک، پودری، اين مطالعه ابتدا پودر, تصفیه شده.
- ظریف و پیچیده و سخت, دقیق, hairsplitting, خوب.
- عالی و قابل تحسین، برتر، انتخاب، نادر با کیفیت top-drawer را انتخاب کنید، برجسته، میزان اول، نمونه topnotch, برجسته, طبقه اول, استثنایی, a-one.
- فضیلت نوع خیرخواه صالح, محترم, اخلاقی, well-mannered, خوش رفتار.
- قابل قابل توجه کافی مرتب قابل ملاحظه, کامل, توجه, بزرگ.
- کشت تصفیه شده، جلا حاد، زیبا، ظریف، به پایان رسید، درخشان، موشکافی کردن، حساس، خوش طعم، تبعیض آمیز.