رام کردن مترادف


رام کردن مترادف فعل فرم

  • بررسی محدود کردن، مهار، جلوگیری کنیم،، در، در بررسی، مهار، کنترل، حاکم، دستگیری، غل، fetter، پوزه بند، gag.
رام کردن لینک های مترادف: