سوار مترادف
سوار مترادف اسم فرم
- درایو چرخش، حرکت کردن، تبدیل، سفر تفرج، تور، سفر، گشت، گردش، سفر تفریحی.
- مکمل های غذایی.
سوار مترادف فعل فرم
- سفر حرکت، برو، پیشرفت، کرایه گذشتن از، درایو، تور، سفر، کروز، سرعت، راندگی، نژاد.
- کسی را دست انداختن بچه، دنده دار، razz پرچم دزدان، صاف، اگار، هکتور، اذیت کردن, طعمه، کباب، تمسخر، اى، تحریک، irk، گزنه.