شروع مترادف
شروع مترادف اسم فرم
- آغاز شروع آغاز به کار، ابتدا شروع، شروع، برخاست، افتتاح، باز، کیکآف.
- آغاز.
- ابتدا.
- با شروع نقطه مبدا، ابتدا ظهور، سحر، شیوع، شروع، باز، اولین، تولد، آغاز به کار، افتتاح، راه اندازی، leadoff، موسس، سابقه.
- بذر جوانه تخم مرغ، جنین، ریشه، منبع، سرچشمه، علت، بهار.
- حرکت تند و سریع، لنزهای رفلکس آیینه ای، پس زدن، کشش، اسپاسم پرش تکان خوردن، تشنج.
- شروع، باز کردن شروع آغاز به کار، ابتدا شروع، incipience، افتتاح، نصب، ورودی، اولین، سرمایه گذاری، ایجاد، القاء، توجیهی.
- کاتالیست مبتكر الکتریکی، خار، انگیزه، تحریک، تخته شیرجه، محرک، فشار، افزایش، shove، fillip، تحریک ضربه در بازو.
شروع مترادف فعل فرم
- افتتاح آغاز یافت، در، راه اندازی، ایجاد، پیشگام، سرچشمه، معرفی، در سال، در حال حاضر، در حرکت، موسسه، متعهد.
- بوجود می آیند شروع اغاز، به نظر می رسد، ظهور، آمده تا به حال، سحر، محصول، بهار، اتفاق می افتد.
- در بر داشت ایجاد، راه اندازی موسسه، ایجاد، راست، فرم، سازماندهی، باز.
- شروع آغاز، ترک، مجموعه ای از افتتاح، اعتصاب، آغاز، راه اندازی، متعهد، سوار شو، وارد.
- پرش حرکت تند و سریع, پس زدن, کوچک حرکت یا کشش ناگهانی، شانه، رمیدن، خجالتی، باک، محدود، جهش، بهار.