شلاق مترادف


شلاق مترادف اسم فرم

  • سرزنش، trouncing، خواستار پایین, berating, castigation, زخم زبان زدن, اندرز.
  • سوئیچ معضل شلاق، knout، بند، شلاق، محصول، cat-o'-nine-tails، نیشکر، میله، cudgel، توس، پوست دباغی نشده، چوب قانون.
  • سکته مغزی ضربه شلاق، prick، کش رفتن، goad، خار، تلنگر.
  • شلاق، شلاق زدن معضل بند knout پوست دباغی نشده flail شلاق زدن گربه، cat-o'-nine-tails.
  • ضرب و شتم.
  • چفت و بست، کراوات، توری, اتصال, اوراق قرضه, خوش بنیه، لفاف.

شلاق مترادف فعل فرم

  • بوفه, شلاق, خمیر, تصاحب ربودن، گرفتن ماهوت پاک کن زدن, تلنگر, حرکت تند و سریع، تکان شدید و سخت، پرتاب، بازی شیر یا خط، پرت.
  • ترش، flail، ضرب و شتم، داش، ضربه محکم و ناگهانی، موج، شلاق.
  • حمله به شرايط دشوار بانوان ايران انتقاد، berate، upbraid، castigate، سخنرانی، نیش، زخم زبان زدن.
  • شکست غلبه بر پیروز شدن بر، تسخیر، ضرب و شتم، لیسیدن، drub، غالب شدن، بهترین، shellac، ناراحت، rout، روز سه شنبه.
  • ضرب و شتم سوئیچ، شلاق، اعتصاب، scourge تنبیه کردن، wallop، ترش، horsewhip، تاژک دار، flail، روز سه شنبه، bastinado، knout، در کونی زدن.
  • مصرانه از درایو، goad بود، rouse، ترش، هم بزنید تا.
شلاق لینک های مترادف: زخم زبان زدن, اندرز, ضرب و شتم, اتصال, اوراق قرضه, بوفه, شلاق, خمیر, تلنگر,