ضربه مترادف
ضربه مترادف اسم فرم
- آمار پانچ، کاف، بد گویی کردن از سکته مغزی، ضربت، thwack، ضربت سخت زدن، wallop، بوفه، انفجار، پت، رپ، مثل حلزون حرکت, با صدا غذا خوردن، کش رفتن.
- اصرار محرک، خار، خارش، درایو غریزه، میل، انگیزه، تمایل، میل شدید، میل، نیاز است.
- بازدم، تنفس، puffing، نقاشی، نفس نفس زدن، انفجار، صدایی.
- بدبختی بدبختی، رنج، misadventure، شکست comedown, برگشت, فاجعه, فاجعه، فاجعه.
- تاثیر نیروی شوک، تراست، فشار، استرس، فشار، بار، شدت، ظلم و ستم.
- گیل باد، طوفان تند باد، انفجار، طوفان، تپش، تندبادى، گردباد، کولاک، طوفان، گردباد، گردباد، گردباد، چرخان.
ضربه مترادف صفت فرم
- راش تند و شدید تحریکی، احساسی، خود به خود، unpremeditated، نسنجیده، بی تدبیر، incautious، شتابزده، ناگهانی، ناگهانی، مکمل.
ضربه مترادف فعل فرم
- بود، سوق، حرکت، درایو، waft، شناور، جریان، جریان.
- صدا، ترومپت، انفجار، بابک، سوت، گزارش، toot، صدای خوک یا گراز.
- منتشر می کنند، اخراج, بازدم, تنفس, پف دار.