متوسط مترادف
متوسط مترادف اسم فرم
- middle-of-the-roader، centrist.
- بینش طرفدار اصول روحانیت ومعنویت, ساحر, اوراکل, کریستال gazer soothsayer، بیناست.
- محیط عنصر محیط، محیط، شرایط، جایگاه، وضعیت.
- معنی آژانس ابزار کانال, مکانیزم, ان, واسطه.
- ميانگين متوسط متوسط، قانون، ميانه، سازش، اعتدال.
متوسط مترادف صفت فرم
- centrist, معمولی, middle-of-the-road, محبوب.
- ، middling معمولی و عادی، so-so، دوم، میزان بی تفاوت، unimpressive، قابل قبول، پیاده روی، متوسط، متوسط، عادلانه، تحتانی.
- دخالت واسطه interposed، interpolated، متوسط، متوسط، نیمه راه، ميانه، داخلی، متوسط، پس از گذشت.
- متوسط middling متوسط، متوسط، متوسط، معمولی، so-so، معمولی، امری عادی، معمولی، متوسط است.
- متوسط متوسط، بی تفاوت، پیاده روی، امری عادی ملالت، unexceptional، so-so، نمایشگاه.
- محدود عادی، معمولی، اندازه گیری، unexceptional مرسوم، متعادل، معقول.
- معتدل ملایم آرام آرام، دارای خاصیت مرهم, آرام.
متوسط مترادف فعل فرم
- ریاست، واسطه، صندلی، حکمیت، حفظ نظم، تنظیم، کنترل.
- فروکش کردن کاهش، سهولت، کاهش فروکش، اصلاح، کاهش، آرام، خلق و خوی، محدود.