اردک مترادف
اردک مترادف فعل فرم
- submerse غوطه ور، تبادل نظر، شیب، غوطه دادن کشیده خیس کردن، خیس، ترشی فرو بردن، مرطوب، شیرجه، غرق، قورت دادن، تعمید.
- باب, پایین, تعظیم, عذر.
- طفره رفتن، sidestep، جلوگیری از، نخواهند رفت، فرار، طفره رفتن،، پرچین، خجالتی، بلدرچین، هدایت روشنی از، منحرف، موبایل، جست و خیز، مغاک، عقب نشینی، دفع کردن حمله حریف، پس زدن، کوچک، شانه خالی کردن، demur.