بال بال زدن مترادف


بال بال زدن مترادف فعل فرم

  • فلپ، موج، نقل، flitter، fritter، رعشه، لرزش، quiver، ارتعاش، سوسو، ضرب و شتم، palpitate، نوسان، بنويسيم،، بیداد، صدای فش فش، بازی شیر یا خط, خفاش.
بال بال زدن لینک های مترادف: