تجربه مترادف


تجربه مترادف اسم فرم

  • درگیری، قرار گرفتن در معرض، انقیاد، رنج، لذت، دانش، درک، عقل، پس زمینه، worldliness، مهارت، knowhow، آموزش، پرورش، آموزش، عمل، کارآموزی.
  • ماجراجویی، برخورد، مصیبت، vicissitude، حادثه، رویداد، وقوع، اتفاق می افتد، وضعیت، قسمت.

تجربه مترادف صفت فرم

  • اب و چاشنی، بالغ، تمرین و به پایان رسید, انجام, به کارشناس, دانستن, هوای, انفجار شور پیچیده عاقلانه، worldly-wise، جانباز، نبرد زخم، سخت.

تجربه مترادف فعل فرم

  • متحمل می دانم درک، احساس، متوجه، تشخیص، است، دستگیری، درک، رنج می برند، تحمل، برخورد، رفتن را از طریق.
تجربه لینک های مترادف: انجام,

تجربه مترادف،