حیاتی مترادف
حیاتی مترادف صفت فرم
- faultfinding censorious، condemnatory، captious، carping تنبیهی پرهزینه، caviling، شدید، disparaging، unflattering، موهن، hypercritical، برش.
- ، تلاش برای مشکل شدید، قبر، حاد گره دار، سخت، نیرومند، پیچیده، پیچیده، ticklish، زحمت کش، طاقت فرسا، toilsome.
- ، رخنه عاقلانه ذوق، دقیق، دقیق موشکافی کردن، خوب، خوب، تحلیلی، حاد، فهیم، perspicacious، متفکرين.
- بحرانی نهایی، قبر، جدی محوری، قاطع، سنگین، گسترده، فوری، فشار دادن، حیاتی، essentiaf، مرکزی، تعیین، حساس است.
- دارای سرور و نشاط متحرک پر جنب و جوش، شدید، پویا، پر جنب و جوش، روحیه، پر انرژی، قوی، فراوان، پرخاشگر، فعال، بالا شده، سرحال.
- روح زندگی موجود زنده و زنده و قابل دوام، لمس، تنفس، سریع، عملکرد بيولوژيک، مولد، زندگی.
- ضروری اساسی، حیاتی ضروری، مهم، انتقادی، ضروری، قاطع، ابتدایی، اساسی، لازم، مواد، نخست، اولیه، فانی.
- قاطع، قبر، جدی، فوری، فشار دادن، مهم، حیاتی، ضروری، سنگین،، تعیین مهم، حساس، گفتن.
- مخاطره آمیز خطر ناک, خطرناک, suspenseful خطرناک، لرزان، ticklish، لغزنده، نامشخص، touch-and-go، chancy، دلخراش، مودار.