خرس مترادف
خرس مترادف فعل فرم
- حمل انتقال، حمل و نقل، انتقال، ارائه حمل و نقل کردن، آوردن، حرکت می کند.
- رنج می برند تحمل متحمل، رعایت، تحمل، ایستاده، مقاومت در برابر, را, آب و هوا، معده، قرار داده تا با، بشود.
- وضع به تولید، تولید، عملکرد بوجود امدن، procreate، تکثیر، نژاد، gestate، جلو آورد.
- پشتیبانی تا تکیه، حفظ، بند، متمدن،.