دست و پا کردن مترادف


دست و پا کردن مترادف فعل فرم

  • مبارزه تلو تلو خوردن، غلتیدن، اشتباه، دستمالی لنگی, داد و بیداد، خطا، لکنت، waver، دریغ، رنه، shamble، زدن، totter.
دست و پا کردن لینک های مترادف: