دشوار است مترادف
دشوار است مترادف صفت فرم
- ، گیج کننده گیج کننده پیچیده، نفوذناپذیر، سخت، چالش پیچیده، درگیر، بس، baffling، مرموز، مغلق، خار، مودار.
- دشوار است، خواستار، دشوار سخت طاقت فرسا، طاقت فرسا، غم انگیز، مجبور، wearisome، مزاحم، fatiguing، شدید، herculean.
- غیرقابل کنترل عمدی، لجوج، تلاش، نافرمانان سرکش یا طغیانگر، افراطی، نسوز، unmanageable، خسته کننده، سرکش، وحشی، بر خلاف، بد خو، داد و بیداد کن.