را به مصلوب کردن مترادف


را به مصلوب کردن مترادف فعل فرم

  • شکنجه عذاب، دندانه دار کردن آزار و اذیت، زور، کلوخ شکن، دچار تشنج، خودمو، پریشانی، brutalize، مشکل، mistreat، تحریک کردن، کسی را دست انداختن.
را به مصلوب کردن لینک های مترادف:

را به مصلوب کردن مترادف،