رسوخ کردن مترادف


رسوخ کردن مترادف فعل فرم

  • القای روش رنگ، suffuse، روح، الهام بخش، فرو کردن، شستشوی، آموزش، آموزش، brainwash، ترويج.
  • خیس اشباع بر انگیختن، تند، استحمام، آغشته به پاک کننده، نفوذ، pervade.
رسوخ کردن لینک های مترادف: