رشته مترادف
رشته مترادف اسم فرم
- جزء عنصر عنصر، تم، موضوع، موتیف, قسمت, پایان سست، قطعه، قطعه.
- ریسمان، طناب، رشته، اتصال، روبان، کراوات، باند، نوار، خط، موضوع، شلاق زدن، فیبر، بهم تابیدن و بافتن، پیچ، رشته، طناب، سیم، کابل، درب.
- ساحل.
- سری، جانشینی، اجرا، پیشرفت ردیف مجموعه، دنباله، دسته، بسته، دسته، قطار، سوئیت، موضوع، خط، لیست، تجمع، تداوم.
- موضوع رشته سیم، فیبر، رشته، طناب، نخ، قفل، شود.
- موضوع فیبر مو، وب، رشته، پیچک، سیم، رشته، پیچ، کویل، مژه ها، خط.
رشته مترادف فعل فرم
- رها صحرا رها، مارون، ترک در تلو تلو خوردن، رد، ترک، قطره، در راه رفتن، بازیگران.
- فریب تقلب گمراه، misguide، misdirect، beguile، فريب، احمق، خفقان، ترفند، یازند، hoax.
- همکاری، همکاری، پیوستن به همراه، دنبال دنبال جانبی، تیم.