رغبت مترادف
رغبت مترادف اسم فرم
- اشاره ردیابی، پیشنهاد، سایه، بوی زمزمه، بیت، evocation، نشانه، ته مایه، روشنایی ضعیف تابیدن، بوی, نشانه, نشانه، soupçon.
- اشتها قدردانی، میل، مزه، شور و شوق لذت، لذت، رضایت، طعم، مزه، ارضاء، لذت، دوست داشتن.
- تنگ piquancy، طعم، pungency ادویه، نیش، نشاط، zip، پانچ، هیجان، تجدید نظر، شیفتگی، جذبه، هیجان، ضربه، pizzazz.
رغبت مترادف فعل فرم
- مانند لذت بردن از، قدردانی، دوست داشتن، لذت در luxuriate در، حمام افتاب گرفتن در، شادی کردن در، ترجیح می دهند، به جلو نگاه به.