رمیدن مترادف


رمیدن مترادف فعل فرم

  • شانه خالی کردن کوچک، انقباض غیر ارادی ماهیچه، پس زدن پشت قرعه کشی، بلدرچین، شروع، رعشه، زلزله، رنه، دریغ، blench، خجالتی.
رمیدن لینک های مترادف: