رنجور مترادف


رنجور مترادف صفت فرم

  • بی بضاعت فقیر، مستمندان، بضاعت رعايت مي محروم، فقرزده، کثیف، رقت انگیز، تاسف، نا امید کننده، بدبخت.
  • رضایتبخش، سست، جنس بنجل، ضعیف، ارزان، تحتانی، بی ارزش، بی ارزش، بد، لاشی.
  • مطرود زیرآبی رفتن ناپسندیده، کمبود ویتامین، شرم آور، پایه، متوسط، بد, ظالمانه, مفتضح.
  • منکوب افسرده ناراضی، mournful، بدبخت، مضطرب، غمگین، forlorn، مبتلا، آن، بد بخت.
رنجور لینک های مترادف: ظالمانه, مفتضح,

رنجور مترادف،