روان شدن مترادف
روان شدن مترادف اسم فرم
- effusiveness, ترحم, احساسات, mawkishness, نوعی, maudlinism.
- چشمه freshet اسپوت، جت، تورنت، تخلیه، خروجی، برداشت، افيوژن پشت سر هم.
روان شدن مترادف فعل فرم
- sentimentalize slobber ماندر، blather، emotionalize، هیجان بخرج دادن، گزافه گویی است.
- فوران چشمه، سرنگ، جلو پور، جریان جت، خارج، پشت سر هم، جریان رتبهٔ.