ریشخند کردن مترادف


ریشخند کردن مترادف فعل فرم

  • گمراه کردن تقلب، فریب، احمق، یازند فوت و فن، hoax، فریب، gyp، فریب، gull، خفقان، را.
ریشخند کردن لینک های مترادف: