زحمت مترادف


زحمت مترادف اسم فرم

  • دلخوری مزاحم مشکل، آفت، سردرد، سوزش، نگرانی، pother، ازار, تشدید، ضعف، زحمت.
  • ضعف دلخوری، مزاحم، اختلال اختلال، مشکل، سر و صدا، محاکمه، زحمت، unwieldiness، مانع.
  • کار خرحمالی travail، سخت کار کردن، اعمال، moil، درد، وظیفه، مبارزه، عرق، تلاش، کار.

زحمت مترادف صفت فرم

  • آسان، facile، حمل، گاه به گاه, صاف, برازنده.

زحمت مترادف فعل فرم

  • drudge travail، moil، عرق، خرد گراب، مبارزه، کار، برده، فشار، تلاش، صدای پا، کار.
  • آزار اذیت کردن، مزاحم، ناراحت رنجانید، تحریک، قرار دادن کردن مشکل، مشکل، زجر، exasperate، بنويسيم،، pother.
  • اشتباه fluster، تحریک، درهم و برهم کردن addle، بال بال زدن، flurry، گیج یا گمراه کردن، منحرف، disconcert، perplex، bewilder.
  • مشکل ناراحت مزاحم، discommode، زحمت، تحریک کردن، قرار است.
زحمت لینک های مترادف: صاف, برازنده,

زحمت مترادف،