زده مترادف


زده مترادف صفت فرم

  • فلج صدمه زده، اختلال، آسیب دیده، مجروح، پایین، نقش برآب شات قدیمی خراب باطل سرخورده، unnerved، خرد، زده شکنجه.
زده لینک های مترادف: