زد و خورد مترادف
زد و خورد مترادف اسم فرم
- scrimmage اختلاف set-to، اختلاف، برخورد، کشمکش، قلم مو، کشمشکی، برخورد، استدلال، تف، حادثه، contretemps، تقلا، برخورد.
- تکان تکان خوردن، متفرقه، سردرگمی، گروههای، چیز درهم و برهم، مخلوط، درهم آمیخته، با توجه، عطر گل، gallimaufry، pastiche، هش، salmagundi، farrago.
زد و خورد مترادف فعل فرم
- scuffle tussle روبرو می شوند، اختلاف، قلم مو، برخورد، scrimmage، برخورد، تضاد، تعامل، مبارزه با، مسابقه، مبارزه، ادعا.