زرق و برق مترادف
زرق و برق مترادف اسم فرم
- جذبه افسون افسون، جاذبه، مغناطیس، سحر و جادو، طلسم، witchery، اورا، جاذبه، حضور.
- درخشش brilliancy فلش coruscation برق برق زده پرتو درخشش refulgence درخشش glister، شکوه و جلال tinsel.
زرق و برق مترادف فعل فرم
- درخشش gleam scintillate، glint، فلش، درخشش، چشمک، جسته جسته برق زدن، coruscate، شعله ور، تب و تاب بودن.