زمین مترادف


زمین مترادف اسم فرم

  • بسیاری، حیاط، املاک، چمن، هکتار، اموال.
  • خاک زمین خاک، خاک رس و شن، گرد و غبار.
  • خاک.
  • داستان, سطح, ردیف, مرحله پرواز.
  • زمین زمین، خاک، خاک لوم، هوموس، چمن.
  • زمین زمین، خاک، چمن، پوسته قاره، خاک، زمینه، وسعت زمین به جریب.
  • منطقه زمینه خاک، کره، منطقه، دستگاه، عرصه.
  • کشور، ملت، میهن، دولت، قلمرو، دامنه، حوزه، استان، سرزمین پدری، مادری خانه.

زمین مترادف فعل فرم

  • برای به دست آوردن پیروزی به دست آوردن، دریافت، امن، گرفتن، قلاب، درک، ربودن.
  • خطری debark پیاده شود، فرود، تنظیم، deplane، قرار داده، لنگر، unship، خالی کردن.
  • در بر داشت ایجاد نصب، پایه، استراحت، لنگر، گیاه، حل و فصل.
  • دست و پنجه نرم شیرجه رفتن به شروع, مجموعه ای در مورد، مقابله با، متعهد، شروع، برو جلو، مجموعه ای از، مشغول است، کرک کنید.
  • شرکت در پیوستن به دست به من قرض، همکاری، کمک، کمک، بخشی را، شریک شدن، کمک.
  • قطار مربی، معلم، آغاز القای، آموزش، آموزش.
  • مات کردن گیج یا گمراه کردن، پازل، nonplus، تلو تلو خوردن استامپ، پرتاب، disconcert، bewilder، اشتباه، discomfit، befuddle، perplex، ریشخند کردن.
زمین لینک های مترادف: خاک, داستان, سطح, ردیف,

زمین مترادف،