زیر و بم کردن مترادف


زیر و بم کردن مترادف فعل فرم

  • تنظیم تنظیم هم اهنگ کردن، اصلاح، خلق و خوی، برابر، درست، تراز، تمرکز، ثابت، تعادل، ترتیب، هماهنگ، درست.
زیر و بم کردن لینک های مترادف: