سرزنش مترادف


سرزنش مترادف اسم فرم

  • رسوایی بی اعتبار ساختن، شرم، ذلتی بی احترامی کردن، obloquy، opprobrium، بی احترامی کاهش، تحقیر، بی اعتنایی، تخریب.
  • شرايط دشوار بانوان ايران، محکومیت اتهام اندرز ملامت زخم زبان زدن سرزنش پيشابراه شکایت، نقد است.
  • محکومیت سرزنش مخالفت، اندرز، زخم زبان زدن، سرزنش، پيشابراه، بدگویی،، توبیخ، castigation، نقد.
  • مسئولیت تعهد، مسئولیت پاسخگویی، تعهد، شارژ، اسناد، imputation، incrimination.
  • ملامت اتهام سرزنش، انتقاد، مخالفت، سخنرانی، اتهام، محکومیت، سرزنش، پانسمان, disparagement, سخنرانی دراز وشدیداللحن، فسخ.

سرزنش مترادف فعل فرم

  • سرزنش زخم زبان زدن اتهام، chide، را به کار، انتقاد، توبیخ، توبیخ و ملامت کردن، عتاب کردن، چوبکاری کردن، رد از، تماس به حساب، متهم، جویدن.
  • محکوم زخم زبان زدن محکوم، انتقاد، قاضی، castigate، پند دادن، عتاب کردن، chide، سرزنش، توبیخ، گیرند، upbraid.
  • محکوم، انتقاد، شرايط دشوار بانوان ايران، گیرند، پند دادن، شکایت، chide، ادم بد دهان، upbraid، مقایسهٔ، castigate، محکوم، زخم زبان زدن, متهم، اختصاص، نسبت دادن، impute، ویژگی، زین، نگهداری، دادستانهای، impugn.
سرزنش لینک های مترادف:

سرزنش مترادف،