سرکش مترادف
سرکش مترادف اسم فرم
- ادم خوب چیزی، ne'er-do-well، گوسفند سیاه و سفید، پست و حقیر راتر،، dastard، تبه، ديگران را گمراه كند، ور رفتن، scapegrace، حقه بازی، scalawag، کالسکه، cutup، بچه شریر و شیطان، جن.
سرکش مترادف صفت فرم
- insubordinate، نافرمان، نسوز، contumacious، ۳۰، هراس، مقاوم، غیرقابل کنترل، مبارز، پاکستان، مقاوم unmanageable دشوار بر خلاف, خیره, رو به جلو.
- بی شفقت غیر منقول، بی امان obdurate، انعطاف ناپذیر، مصمم، مقاومت، مصمم، مصمم، مقاوم، سمج، ثابت قدم، stanch، شرکت، همکاری.
- شکست ناپذیر unconquerable سرکش، مصمم، شرکت، مداوم، شجاع.