سرگردان مترادف


سرگردان مترادف فعل فرم

  • قدم زدن، saunter، amble، پر، باد، بافت.
  • ولگرد منحرف veer، منحرف، پرت شدن، واگرا، منحرف، گمراه، تغییر مکان، lapse.
  • پرسه زدن در محدوده rove، کروز، gad، راندگی، بی هدفی، peregrinate، straggle، پر، prowl، gallivant.
سرگردان لینک های مترادف:

سرگردان مترادف،