شرجی مترادف


شرجی مترادف صفت فرم

  • ، تنگ سرکوبگر مرطوب نزدیک اختناق، محافظه کار، حال، چسبنده، گرم، مرطوب، سوزان، دامداری، گرمسیری، سوختن، داغ.
  • پرشور ملتهب، پرشور پرشور، دامداری، داغ، برافروخته، آتشین، خون گرم، عاشقانه، جنسی، نفسانی، سکسی، فریبنده و وسوسه برانگیز، جذب می کند، به come-hither.
شرجی لینک های مترادف:

شرجی مترادف،