شورش مترادف
شورش مترادف اسم فرم
- اختلال، اختلال، ردیف، شورشها، وحشت، هياهو، هیاهو، هیاهوی، هیاهو، unruliness، fracas، نزاع و جدال، broil، شورش، خشونت، هياهو، شورش، شورش.
- اعتراض مقاومت، balkiness، insubordination، نافرمانی مقابله، عیب، فتنه، شورش، براندازی، تمرد، مخالف.
- خنده، فریاد، زوزه موجب شهرت،، بیداد، وحشت، بوق زدن، جیغ وداد بازی کردن، ورجه ورجه کردن، چکاوک، احساس، عجب خنده.
- شورش شورش، شورش، قيام شورشیان، insubordination، تحول، تصاحب، اعتصاب، کودتا.
- شورش، شورش قيام شورش، انقلاب، شورش، تحول، تصاحب، کودتا، کودتا، منظور.
- فوران عود مناسب، بیداد، طوفان، صحنه، غرش، پشت سر هم، شیوع، انفجار، فوران، boisterousness.
- مقاومت شورش تمرد، insubordination، نافرمانی، شورش، انقلاب، شورش، سرنگونی، منظور، کودتا، کودتای، قيام، فتنه.
شورش مترادف فعل فرم
- mutineer، شورش، شورش، شورش، اعتصاب، خرابکاری، نافرمانی.
- افزایش برخاستن، شورش، رای ديوان عالی ونزوئلا را بیش از، اعتصاب، نقص، ميان، شورش.
- داد و بیداد، خشم، شورش اجرا برای اجرای amuck، برو berserk، افزایش، شورش، شورش.
- شادی کردن محل جولان، عیاشی، gambol، ورجه roister، caper, جشن, را, برش گشاد، توپ.
- نفرت دفع، nauseate، sicken، چرخش معده یکی از تنفر، کوچک از، بیزار، horrify، scandalize، appall، توهین، outrage.