شکاری مترادف


شکاری مترادف فعل فرم

  • نق نقو طعمه آزار، اذیت کردن, آزار و اذیت، گورکن، سگ، bedevil، هری، طاعون، عذاب، کسی را دست انداختن، درونت را پایین، کورمالی، در کمینگاه، گردوغبار.
شکاری لینک های مترادف: