شکنجه مترادف


شکنجه مترادف اسم فرم

  • عذاب رنج، درد، مجازات، غم و اندوه عذاب، شهادت، dolor، تفتیش عقاید، دندانه دار کردن، اضطراب سخت و ناگهانی، مصلوب شدن، gethsemane.

شکنجه مترادف فعل فرم

  • عذاب پریشان، خودمو کلوخ شکن، مجازات، maltreat، وحشی، پریشانی، بنويسيم،، شهید، دندانه دار کردن، را به مصلوب کردن، بر چوب اویختن.
شکنجه لینک های مترادف:

شکنجه مترادف،