صرف مترادف
صرف مترادف اسم فرم
- استخر.
صرف مترادف صفت فرم
- خسته, فرسوده, fagged کردن, در, انجام, enervated, ناتوان, wearied, ضرب, bushed, زدم weary.
- فقط چیزی جز مطلق، ساده، مطلق، unadorned، لخت، خالص، وسرد.
صرف مترادف فعل فرم
- استخدام، اعمال, اختصاص, استفاده, قرار دادن به استفاده از, اسراف.
- استفاده از اگزوز، نایاب، تخلیه، اجرا از طریق پاشیدن، fritter، اسراف، زباله.
- پرداخت خرج کردن، صرف، ترتیب، پوسته چنگال، سرفه.