صفرا مترادف


صفرا مترادف اسم فرم

  • impudence, effrontery, آزاري،، گونه، جسارت، discourtesy، اهانت، impertinence، chutzpah, عصب.
  • تلخی کینه، دشمنی، نفرت، acrimony، خصومت، antipathy، دشمنی، کسب و کار، زهر، حدت، بدخواهانه،، detestation، انزجار.
  • خشم peevishness کینه،، تلخی، طحال، crankiness، petulance، خشم، آن زمان nastiness،, طنز بد، churlishness، تحریک پذیری، irascibility discontent.
  • زخم درد، سایش، برش دریدن پرده، ابتدا، کبود، contusion، زخم زدن، نیک، قراضه، excoriation، ضایعه، صدای خراش، محرک، اسکار.
  • سوزش دلخوری ازار, آزار, بدرفتاری، محرک، تحریک، مزاحم، تشدید، منحرف، زحمت، botheration.

صفرا مترادف فعل فرم

  • تحریک کردن رنجانید، تحریک، آزار و اذیت، تشدید irk، تحریک، peeve، مغشوش، کورمالی، زحمت، maltreat.
  • ساییدگی زخمی، زخم، excoriate، abrade scarify، کبودی، contuse، پوست، نیک، خراش، تحریک، مشت، برش.
صفرا لینک های مترادف: عصب,

صفرا مترادف،